(در رفتن جان از بدن,گویند هر نوعی سخن,,,,من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود)
نسترن های خیالم تا به یادت زد جوانه
شعله های خاطراتم میکشد, هردم زبانه
روح دریاهاست جاری در نگاه مهربانت
می برد با خود مرا امواج عشقی بی کرانه
مثل عشقی گمشده در دوردست خواب هایم
مثل مهتابی ترین شبهای رویا پرترانه
مثل حس خوب باران در بهاران دلفریبی
مثل شعری پر ترنم بر لبان این زمانه
از کدامین کهکشان سبز امید آمدی که
شد جهانم با تو روشن, لحظه هایش شاعرانه
قهرمان داستاهای اساطیری, که تنها
در میان قصه ها دیدم, شنیدم از فسانه
از تبار نارون هایی که در هر فصل دارند
شاپرک ها در میان شاخه هایش آشیانه
نبض شعرت در رگان سرزمینم پر تپش باد
تار و پودش در جهان بعد از اینم جاودانه
باشم هرجا, هر کجا باشی, تو را من دوست دارم
دوستت دارم همیشه,, عاشقانه, عاشقانه
(تقدیم به استاد عزیزم شاعر گرانقدر, هنرمند هنر شناس, سید رضا میری که چندی پیش به دیار ابدیت شتافت و تکه ای از روح مرا با خود برد)
بسیارزیباست
روحشون شاد