با درود و عرض ادب خدمت دوستان و اساتید محترم سایت ادبی شعر ناب
چند دو بیتی را تقدیم حضورتان مینمایم، هرچند باعث حدر رفتن وقت گرانبهای عزیزان میشود
زمین کی گذارم غم دوش را
به روی که بگشایم اغوش را
چو شمعی خموشم بدونه فروغ
که میخواهد این شمع خاموش را
علی مجنون
عمر چون میگذرد میرسد اخر روزی
گر دلی را شکنی در عوضش میسوزی
بخدا ارزش دنیا به پشیزی نرسد
پس رها کن به جهان شهوت مال اندوزی
علی مجنون
خنجر به دلم زدند و گفتند زدی
چون نعره زدم ز درد گفتند بدی
پیری به خرابات مرا دید و بگفت
این است تورا سزای آن بی خردی
علی مجنون
هی دل بنشین، کسی صدا کرد مگر؟
از عشق در این جهان نمانده است اثر
از خویش برون مشو که در این بازی
این بار اگر شوی تو می بازی سر
علی مجنون
امشب ای ماه دل من شده خونین برگرد
خنده خشکید براین صورت غمگین برگرد
هرچه با اشک طلب کردمت از درگه او
او نداده است جواب منه مسکین برگرد
علی مجنون
کس داده مگر خبر به مجنون
کاین گونه شده غمین و دلخون
زانو به بغل گرفته می گفت
از چرخ مرا کنید بیرون
علی مجنون
صبح امد گو رود ماهی که دوش
تا صحر بر جام ما میگفت نوش
رو دگر خورشید امد روز شد
کو کجا رفت انکه میکردت خموش
علی مجنون
شدنی نیست که مجنون باشی
واز غم و درد به بیرون باشی
شدنی نیست که با تیغه ی عشق
در پی قتل و شبیخون باشی
علی مجنون
ای خدا دیگر مرا با چون شمایی کار نیست
دین و دنیا را نمی خواهم اگر اجبار نیست
صبح تا شب من خیانت دیده ام در دین تو
رُو، شدم کافر دگر بر بودنت اسرار نیست
علی مجنون
به حکم الوعده، وفا، شکرانه ی عمر و زندگی، بازگشتم.
قالب اشعارتان را دوبیتی زده اید، اما اشعارتان دوبیتی نیست؛ زیرا قالب دوبیتی با هجای کوتاه شروع می شود و بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل هست.
یکی دو مورد از شعرهاتون رباعی هست و مابقی نیز دوبیت های نابی هستند. (دوبیت، با دوبیتی متفاوت است.)
مفهوم اشعارتون بسیار دلنشین است و نوع کاربرد واژه ها و صور خیال در اشعارتون، مرا به یاد ادبیات شیوای قرن های ششم و هفتم می اندازد. به جهت سال ها تدریس آن نوع آثار، ناخودآگاه، با خوانش آن نوع اشعار، الفت بیشتری دارم تا اشعار امروزی.
به هر حال، در یک بازنگری کلی، این نکته ها را در شعرهای زیبای شما یافتم:
۱
زمین کی گذارم غم دوش را؟
به روی که بگشایم اغوش را؟
چو شمعی خموشم؛ بدون فروغ؛
که می خواهد این شمع خاموش را؟
_زیبا و دلنشین و روان.
_از صور خیال دلچسبی استفاده شده است.
(استفاده ی زیبا از آرایه های تشبیه و مراعات نظیر)
بدون ِ ، حرف اضافه ی مرکب است و با املایی که من نوشتم صحیح است.
۲
عمر چون می گذرد، می رسد آخر روزی،
گر دلی را شکنی، در عوضش می سوزی
به خدا، ارزش دنیا به پشیزی نرسد
پس رها کن به جهان، شهوت مال اندوزی
_زیبا و دارای اندیشه ای ناب.
_با توجه به این که مفهوم مصراع دوم، با مصراع اول موق المعنی است. و نیز با توجه به این در انتهای مصراع اول گفته اید: ... می رسد آخر روزی... به نظرم برای کامل تر شدن معنی، بهتر است به ابتدای مصراع دوم، حرف ربط (که) اضافه کنید. به این شکل: (که دلی گر شکنی...)
_ در انتهای مصراع سوم، از اختیار وزنی ابدال استفاده شده است. (تبدیل یک هجای بلند به دو هجای کوتاه)
_عبارت (به خدا)، حرف اضافه و متمم است و با ویرایشی که نوشتم، صحیح است.
۳
خنجر به دلم زدند و گفتند زدی
چون نعره زدم ز درد گفتند بدی
پیری به خرابات مرا دید و بگفت
این است تو را سزای آن بی خردی
_باز دارای احساس و اندیشه ای ناب است؛ که ادبیات قرن شش و هفت را در نظرم می آورد.
_گویا در مصراع سوم از اختیار وزنی (قلب)، استفاده کرده اید. در مورد چگونگی استفاده از این اختیار، نظرهای متفاوتی وجود دارد که فعلا در این مقال و مجال اندک، نمی گنجد.
۴
هی دل! بنشین! کسی صدا کرد مگر؟
از عشق در این جهان، نمانده است اثر
از خویش، برون مشو که در این بازی،
این بار اگر شوی تو، می بازی سر
_ این دوبیت را بسیار پسندیدم.
بسیار گوش نواز و زیباست.
_کل این دوبیت، حدیث نفس دارد. (سخن گفتن با خود)
مخصوصا در مصراع اول، بسیار ناب و کم نظیر سروده اید:
هی دل...حدیث نفس دارد و نیز آرایه ی تشخیص.
در مصراع های سوم و چهارم نیز علاوه بر حدیث نفس، آرایه ی تشخیص هم وجود دارد.
_در هجای پایانی مصراع های، سوم و چهارم،
از اختیار وزنی ابدال استفاده شده است. (تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند)
۵
امشب ای ماه! دل من شده خونین برگرد!
خنده خشکید بر این صورت غمگین، برگرد!
هرچه با اشک، طلب کردمت از درگه او،
او نداده است جواب من مسکین، برگرد!
_ شیوا، لطیف، دلنشن و روان.
ای ماه! استعاره ی مصرحه از معشوق.
_خنده خشکید... عبارت بسیار ظریف و شاعرانه ای است. استعاره ی مکنیه دارد. خنده به نهالی تشبیه شده، که از ویژگی های آن، خشک شدن است.
_در انتهای مصراع سوم، از اختیار وزنی ابدال استفاده شده است.
_ عبارت (من مسکین)، ترکیب وصفی است و با املایی که من ویرایش کردم، صحیح است.
۶
کس داده مگر خبر به مجنون؛
کاین گونه شده غمین و دلخون؛
زانو به بغل گرفته، می گفت:
از چرخ مرا کنید بیرون
_رباعی بسیار شیوایی است.
_ عبارت (زانو به بغل گرفته)، کنایه از: نهایت غم و اندوه.
_چرخ: استعاره ی مصرحه از آسمان، جهان و روزگار.
۷
صبح، آمد؛ گو رود ماهی که دوش،
تا سحر، بر جام ما، می گفت نوش...
رو دگر؛ خورشید آمد؛ روز شد؛
کو کجا رفت آن که می کردت خموش؟
_در مصراع دوم، با توجه به مفهوم شعرتان، به نظرم باید (سحر) باشد؛ زیرا (صحر)، که شما نوشته اید، در لغت نامه ی دهخدا این گونه معنی شده است:
صحر. [ ص َ ] (ع مص ) پختن چیز را. || به جوش آوردن آفتاب دماغ کسی را و اذیت دادن آن را... (منتهی الارب ). || گرم کردن شیر تا سوخته شود. (تاج المصادر بیهقی )
_ دو بیت بسیار زیبایی است، بر وزن روان فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
_تصویرسازی ناب و زیبایی دارد از طلوع خورشید.
_استفاده از آرایه های ادبی و صور خیال، عالی است.
_ استعاره ی مکنیه از نوع تشخیص در این موارد دیده می شود:
آمدن صبح؛ رفتن ماه؛ نوش گفتن ماه؛ آمدن خورشید.
_مراعات نظیر میان واژه های (سحر و ماه) ؛ (صبح و خورشید و روز)؛ (ماه و خورشید).
_نوش و دوش: جناس ناقص (اختلاف حرف اول)
۸
شدنی نیست که مجنون باشی
و از غم و درد به بیرون باشی
شدنی نیست که با تیغه ی عشق
در پی قتل و شبیخون باشی
_با توجه به این که دوبیت شما بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلن (فع لن) هست، بهتر از در ابتدای مصراع دوم، به جای (و از غم و...) بنویسید: (ز غم و...)
و در آغاز مصراع چهارم، به جای (در پی قتل...) بنویسید (ز پی قتل...) تا وزن شعرتان اصلاح شود.
*نکته:
معنی (ز پی) در لغت نامه ی دهخدا:
ز پی . [ زِ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف از پی . از عقب . پس از. به دنبال . در عقب . برای . به جهت . ازبهر .
__تیغه: (ه) در این کلمه، نشانه ی نسبت است. تیغه، یعنی: هر چیز که مانند تیغ باشد. ساقه ی شمشیر و کارد و مانند آن. با توجه به این معنی، عبارت (تیغه ی عشق)، می تواند نوعی استعاره ی مکنیه باشد. عشق به چیزی مانند کارد و یا شمشیر تشبیه شده است که از ویژگی های آن، تیغه داشتن است.
_مراعات نظیر وجود دارد بین واژه های (تیغه) و (قتل).
۹
ای خدا دیگر مرا با چون شمایی کار نیست
دین و دنیا را نمی خواهم اگر اجبار نیست
صبح تا شب من خیانت دیده ام در دین تو
رُو، شدم کافر دگر بر بودنت اسرار نیست
_ این دوبیت هم که نوعی یاس و ناامیدی را می رساند، بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است.
_ میان برخی از واژه ها، مراعات نظیر است؛ از جمله: صبح و شب.
در کل همچنان که در ابتدا گفتم، زبان و نوع ادبیات اشعارتان، برایم بسیار دلنشین است و اشعار زیبای شما، ارزش وقت گذاشتن و نقد کردن را دارد.
در پایان، یک پیشنهاد دوستانه:
سعی کنید در نقد و نظرهای سایت شرکت کنید تا شناخته تر شوید و اشعار زیبایتان پربیننده تر شود؛ زیرا واقعا حیف هست که دیگر دوستان، از خوانش این همه زیبایی و این ادبیات زیبا، بهره نبرند و به وجد نیایند.
بسرایید به مهر و محبت!