سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        لالۀ در باد

        شعری از

        علی اکبر فلاحی(پیرزاد)

        از دفتر گل واژه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۶ ۲۱:۳۴ شماره ثبت ۵۷۹۱۷
          بازدید : ۲۲۹   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی اکبر فلاحی(پیرزاد)
        آخرین اشعار ناب علی اکبر فلاحی(پیرزاد)

        روزی که تو رفتی
        چون لالۀ درباد شکستم
        در ناله و فریاد شکستم
        آن لحظه که از رفتن و هجرت  خبر آمد
        دستم به کمر بر سر زانو بنشستم
        بارغم هجران تو بشکسته کمر را
        مارا نه توانی که کمرراست کند قامت خم را
        دیگر نه سرو حوصله ای
        تا از دل پرخون ببرد وصلۀ غم را
         
        روزی که تو رفتی
        پژمرد  تمام گل شاداب حیاطم
        همراه گل سوسن زیبای حیاتم
        دیگر نه صفایی ، نه هوایی به دمیدن
        پاییز و خزان آمده بر باغ نباتم
        ویران و پریشان شده احوال ثباتم
         
        روزی که تو رفتی
        خاک غم هجران تو بر خاطره بنشست
        سنگ غم تو،دست جفاکارشدو آینه بشکست
        دیگر نه زلال است، نه در صافی رویش
        پیدانشود خندۀ بی عار سکوتم
         
        روزی که تو رفتی
        پرهای قناری چو صدایش به زمین ریخت
        چون من به کناری
        در گوشۀ زندانِ قفس
        هر لحظۀ غمبار نفس،در الک ثانیه ها  بیخت
        دیگر نه صدایی، نه دگر چهچهۀ مرغ خوش آواز
        ناکوک شده حنجرۀ سرد پر از راز
         
        روزی که تو رفتی
        قلبی که به دستان نیازم به تو پیوست
        همراه خودت
        از خانۀ اخزان تنم برده ولیکن
        جان از تن من رانده شد و یک خبرت نیست
        در سایۀ گورم سحرت  نیست
        گویا خبرت  نیست
        از بغض به جامانده و سیلاب دودیده
        از بارش خون ، گونۀ ویران و تکیده
        مارا نظرت نیست
        وای از من بی چاره که تو یک اثرت نیست
        بر کام ولب تلخ گزیده
        با نیش زمانه
        در گوشۀ زندان بهانه
        برما شکرت نیست
        گویا ثمرت نیست
         
        روزی که تو رفتی
        روزم به سرآمد
        شب شد
        جانم به درآمد
        دیوانه شدم ،دل به جنون شد
        سربرسر دیوار زدم، نغمۀ خون شد
        از سینۀ غرقاب به خون ناله برون شد
        فریاد فزون شد
        روزی که تو رفتی...................
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3