سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 29 فروردين 1404
  • روز ارتش جمهوري اسلامي و نيروي زميني
20 شوال 1446
    Friday 18 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      جمعه ۲۹ فروردين

      ای خزان

      شعری از

      دکتر علی حیدری معاف ( فریاد )

      از دفتر دفتر نخست نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰ ۲۲:۰۱ شماره ثبت ۵۶۹۳
        بازدید : ۱۲۷۹   |    نظرات : ۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر دکتر علی حیدری معاف ( فریاد )
      آخرین اشعار ناب دکتر علی حیدری معاف ( فریاد )

       

       

      ای خزان

      -      - - - -

       

      با توام فصل خزان !!

      لحظه ای تا سخنم را گویم

      زوزه ی سرد مکش

      بنگر!!

       سیلی سرد تو بی برگ نهادم برجا

      و به جانم زده ای

       سردی و رخوت ایام پریشانی را

      من درخت کهنم

      من کجا و علف خشک کجا

      برگ و بارم کندی

      روی خشکیده نهادی برجا

       و نمیبینی

       این شهد حیاتست که در من جاریست

      در دلم میل شکفتن باقیست

       ریشه ام در دل خاک

      همچنان در عطش آب تکاپو دارد

      آه ای فصل خزان !

       که به هر سال ز  ره می آیی

      دوست داری

      که بمیرد هوس دیدن خورشید و نظر بازی او

      در دل غمزده ام

       اینچنین است که با نعره ی باد

       برگها را به زمین می ریزی

      با تنی لخت خجل از نظر خورشیدم

       اینچنین است که در خواب روم

      تا سرانجام بهار آید و بیدار شوم

      از تکاپوی حیات

      از نوایی که در اعماق زمین

      ریشه ام را  به سر سفره ی پر مهر زمین می خواند

      ای زمین مادر من  عشق من   هستی من

       ای خزان !!

      باز گشتن به بهار

      نغمه ی شادی بلبل که بنازد گل ناز

      گرمی پرتو خورشید به هر برگ تنم

      صبر و آسایش هر عابر خسته به برم

      دیدن دست به دست خواندن عشاق جوان

      شوق امواج حیات

      همه ی جان من است

       

      تا که این شوق مراست

      دل من بی خبر از رنج و بلاست !!

       

      علی حیدری معاف1388/10/14

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1