جمعه ۱۴ دی
دیدارزرد شعری از زهرانجفی
از دفتر سبددلتنگی من نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۲۰ شماره ثبت ۵۶۴۰۹
بازدید : ۶۵۶ | نظرات : ۲۲
|
|
قصه ام آن بلبل خونین دل است
دل کندفصل خزان ازیارخویش
باامیددیدن گل دربهار
عزم رفتن کرده ودرکارخویش
♡♡♡
درپی دشت ودمن دردوردست
راهی صحراودریا میشود
قبل رفتن وعده ی سودای دور:
چشم برهم زن که فردامیشود
♡♡♡
فصل سرماوخزان درپیش من
تاکه بوده من مهاجربوده ام
می روم امامپنداری که من
ازتووسودای توآسوده ام
♡♡♡
هجرتم اجباری است ولاجرم
تافراسوی افق هاپرزنم
بازمی آیم به فصل غنچه ها
لیک اکنون بایدازاین کو روم
♡♡♡
گل سکوت مرگباری کرده بود
رنگ رخسارش به زردی مینمود
بادی ازجنس خزان سردوسیاه
دردلش دردفراقش میسرود
♡♡♡
این چنین می گفت گل درقلب خویش
من زتاراج خزان ترسیده ام
عمرمن بیش از دوروزی بیش نیست
تابیایی مرگ رابوسیده ام
♡♡♡
موسم گل آمدوبوی بهار
بلبل غربت زده برگشته بود
غافل ازاینکه همان پاییزسرد
گل به تاراج خزانهارفته بود
♡♡♡
درهمان باغ قدیمی گشت زد
تابه کوی رویش گلهارسید
کردآوازی به رسم عاشقی
درمیان غنچه هاگل راندید:
♡♡♡
آمدم ای گل رخم اماچرا
روی خودبنهاده ای برخاک سرد
آمدم تاعهدبرجای آورم
ای دریغا آه ازین دیدارزرد
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
|
سپاسگزارم به عزیزی گل باشین | |
|
درودوسپاس | |
|
سپاسگزارم درودمتقابل | |
|
ممنون عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.