باز آی نگار من که جان در طرب است
آلاله به دشت و بوستان در طرب است
فرزند بهار و موقع اردیبهشت
از راه رسیده و جهان در طرب است
اندر قدم کودک و مولود بهار
سبز است زمین و هم زمان در طرب است
در غلغله ی اطلسی و شورش رز
بلبل به ترانه نغمه خوان در طرب است
با رقص کبوتران در آغوش هوا
نیلی وش صبح بیکران در طرب است
فواره به روی آسمان آب زلال
می پاشد و ابر در فشان در طرب است
باران زده و جان و جهانی ز تو مست
گوش از لب ساز ناودان در طرب است
در جوش و خروش است و به لطف یزدان
زاینده به دشت اصفهان در طرب است
خواجو همه مست و میزند داد شعف
آب از دهنش نعره زنان در طرب است
ارحام و کسائی و صغیر و شهناز
یاد از پی خاطراتشان در طرب است
در وادی آرامشِ ارباب ادب
فولاد ز تخت عارفان در طرب است
همراه شده مناره با باد صبا
گلبانگ معطر اذان در طرب است
شبها به چراغانی تنهایی ما
مهتاب به جشن آسمان در طرب است
در فصل بهار و رویش و غنچه و گل
کوتاه سخن نصف جهان در طرب است
حیف است که «ایمان» به سرای دل خویش
خون می خورد و کون و مکان در طرب است
غزلی ناب و زیباست