يکشنبه ۲۷ آبان
ذهن من شعری از زینب نیکخواه
از دفتر تنهایی نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵ ۱۳:۴۵ شماره ثبت ۵۴۱۷۰
بازدید : ۷۵۷ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب زینب نیکخواه
|
من در اين عصر
راه ميروم
فكر ميكنم
دلم ميخواهد
دستي روي سر مورچه ها بكشم
و وابستگي ماهي را از اب ميگرفتم
كودكي را ميزاشتم يك ريز اشك بريزد
و بزرگي را نميزاشتم اصلا اشك بريزد
فقيري را كمك ميكردم
دارايي را هم كمك ميكردم
دلم ميخواهد
روي شن ها قلعه اي بسازم و خانه اي داشته باشم
اسمان خانه ام را به جاي ستاره صدف ميزاشتم
زمين را پٌر از شقايق ميكاشتم
سوسك هارو ميبردم به يك سر زمين ديگر
انجا قدر هم را بدانند
دلم ميخواست
گوسفندان قرباني را
به تك تك شان گٌل ي ميدادم تا قبل مرگ يك بار از تصوير انسان خوش باشد
پروانه را با زمين اشنا نميكردم
چون اين زمين ارزش انقدر پيله كردن را نداشت
جغد ها را به خواب راحت دعوت ميكردم
چون جز غم شبانه چيزي حاصلش نميشود
راه ميروم
فكر ميكنم
دلم ميخواهد كوه ها ذره اي جا ب جا نشوند
اخر تغيير انسان ها يك ميلي هم انسان را نابود ميكند
چه برسد كوه
اسب ها نجابت را فراموش كنند
چون همه ي زنها نجيب شده اند
دلم ميخواهد اصلا برگردم
به همان سرزميني ك متعلق به آنم
اينجا هوا كم است حتي براي فكرهاي من
اينجا مرا نميفهمند
اينجا براي من كم است
اينجا اصلا انسان كم است
95 ٢٢شهريور ساعت ١٢:١٥
|
نقدها و نظرات
|
ممنون و سپاسگذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.