مرحله

سلام و درود بر بهترین تینای دنیا بانو و حضرت استادم چه کردید مهربان با این همه احساس زیبا
خورشید
خجالت می کشد ،
نم می گیرد؛
از شوق چشمانت...
وقتی بوی نفس هایت
به مشام میرسد!
بداهه

سلام ابجی خوبم
بسیارررررزیبا قلم زدی
والبته کمی تلخ
این روزها کمی غم اشعارت بیشتره خواهری
والبته این زیبایی اش رابیشترکرده ودلنشین تر

شده..........از این ها بالاترهم خیلی آهنگ و نبض تند شعرت را دوست داشتم استادتینا عزیزم

شده پنهان بکنی اشک دوچشم
ز دلت پاک کنی مسئله را
بکشی دست ز دنیا و زمان
شده بیدار کنی زلزله را
خانم امروز یکی از بهترین و تاثیر گذار ترین آثار را خواندم و بی نهایت لذت بردم از دو بیت بالا...
خیلی هنرمندانه بود و اثر گذار و عمیق...
خیلی خیلی زیبا حرف را بیان کرده بودید. جان کلام را خیلی خوب رساندید.
بهره بردم و آموختم هم .. درود بر شما

درودها برشما بانوی بزرگوار

اندکی ای دلکم صبر کنی
گذرانی غم این مرحله را




درووودها

شده پنهان بکنی اشک دوچشم

ز دلت پاک کنی مسئله را

درود تیناجان گرانقدرم

شعر بسیار زیبا با تصویر زیبا را نقش بستی مرحبا بر این همه ذوق هنری

لذت بردم نازنین
پاینده باشی

درود بر شما...مرحبا...بسیار زیبا سرودید
مانا باشید

................ ................
شده نفرین بکنی حوصله را
شده آتش بزنی باطله را

شده یک گوشه ی خلوت بخزی
نرسانی به هدف مشغله را

شده بیزار شوی از رخ او
شده آشفته کنی ولوله را

شده پنهان بکنی اشک دوچشم
ز دلت پاک کنی مسئله را

بکشی دست ز دنیا و زمان
شده بیدار کنی زلزله را

شده غمگین بشوی فکر کنی
که به پایان ببری غائله را

شده حاشا بکنی، خط بزنی
هر که آورده سرت کلکله را

اندکی ای دلکم صبر کنی !!!
گذرانی غم این مرحله را

درود خواهر عزیزم
این شعر فوق العاده زیبااااااااااا بود
به قول استاد باران عزیز: ایول!
............... .................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:
تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می‌کرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد، فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکی‌ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد...
اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید:«آیا فرش‌های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
مرد جوان این‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف را، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
آن وقت مرد خردمند به او گفت:
«راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق(کنایه از عمر) را فراموش کنی»
در پناه حق

اینا جاموندن:

با درود بانو بسیار خوب سروده اید موفق باشید

با سلام بانو بسیار عالی موفق باشی

بسیار زیبا بود ودلنشین
درود برشما استاد

درود بر استاد عزیزم و خواهر مهربانم
بسیار عالی
البته غیر از این هم انتظار ندارم همیشه بی نظیر قلم میزنید
مرحبا

شده نفرین بکنی حوصله را
شده آتش بزنی باطله را

درودها بر بانو طوسی گرانقدر

سلام
چقدر زیبا بود و ممنون
و اینکه تا اخرش ادم مجبور بود بگه اری و در اخر باید بگم انشاالله

استاد تینا
درودهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
همین رو فقط میشهئ برای سروده شما نوشت ولا غیر
دعوتید به جرعه ای از نوشته هایم که نقد زیبایتان را میطلبد
مانا باشید

افرین ها بر تو
بسیار تا بسیار زیبا و دلنشین بود

سلام ودرود برشما استادبزرگوار
بسیاردلنشین بود
غزل واین قلم روان مرحبا

اندکی ای دلکم صبرکنی
.........
درودهامهربانو.زیبابودزیبا...شادزی

سلام ودرود موفق و موید و منصور باشی

درود خواهر گرامی
زیبا سرودید
احسنت

سلاااااااااااااااام و درووووووووووووود

شده. شده . شده

درود برشما بي نهايت زيبا وطوفاني بود شعرتان لذت بردم شاد باشي وپيروز

واقعا كه فوق العاده بود دست مريزاد بانو طوسي...

درود فراوان به سرکار خانم طوسی
بسیار زیبا وبا معنا
دست حق نگهدار استاد ارجمندم

سلام بسیار عالی

بسیار زیبا

سلام

بسیار زیبا
دلنشین و خوش آهنگ
لذت بردم پس از مدتی پرسه در سایت
دست مریزاد
قلمتون پر توان

اے جان عزیزمـب خیلی زیبا بووود و ریتمیڪ