جمعه ۲ آذر
راهي بشوي شعری از قلم صاف
از دفتر عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۵۶ شماره ثبت ۴۵۵۱۲
بازدید : ۶۰۸ | نظرات : ۵۲
|
|
ميشوديادمراكرده وراهي بشوي
ياكه شرمنده شوي باعث مرگم نشوي.
ميتواني بروي قصه ورويابشوي
راهي دورترين نقطه دنيابشوي
ساده نگذشتم از این عشق، روحم رفته زتن
من زمينگير شدم تاتومبادابشوي.
آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد؛
زخم برمن بزني وردزبانهابشوي
من وتوبسيارسال بودكه عاشق بوديم
منكه مرداب شدم كاش تودريابشوي
گره رفتنتو هيچ كسي باز نكرد
توخودخواسته بودي كه معمابشوي
درجهاني كه عشق سوژه رندان گشته است
ميتواني گاهي شيرين فردايش ليلي بشوي
شايد ازعذاب نفرين دلم درس بگيري
برگردي كنارم من هواوتوادم بشوي
ارزومه كه به گوشت برسه
مرگ به من بسيار نزديك شده است
اماتو نگران من نباش
من فقط ازاين نگرانم كه توتنها بشوي
قلم صاف
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.