باران بارید و دوباره عاشقم کرد...

درود دوست عزیز و گرامی موفق و سربلند باشی و در اوج

مدتیست که اشعار شما تغییر کرده وخیلی امیدوارانه وبا احساس تر شده وحس خوبی منتقل می کنه....امید که شاد باشید ...درودبرشما

درود گرامی
زیبا و غمگین بود

باسلام بسیار خوب موفق باشی

درودها

درود ها بر شما

سلام دوست ادیبم
از محضرتان فیض بردم
پاینده باشید و بسرایید

درود
زیبا بود تصاویر تأثیرگذاری که خلق کردین
لذت بردم
در پناه مهر

............ ......................
درود همشعر خوبم
زیبااااا بود
و متفاوت با سایر آثارتان
............. ..........................
روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه این‌گونه اشك می‌ريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.»
همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
شیخ در جواب می‌گويد او به من گفت: « شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»

زیبا

سلام دوست عزیز
بسیار زیبا
لذت بردم

عزیز برادر
ستایش کرده ام همیشه کلامت ر ا
بی نظیر با واژه ها بازی کرده ای
مانا باشی