جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر علی اکبر فلاحی(پیرزاد)
آخرین اشعار ناب علی اکبر فلاحی(پیرزاد)
|
پا ییز در با غ
عکس پا ییز ذهنم
قاب شده بی تردید
خاطرات من وباغ
من و آن کودکی و قصۀ داغ
عکس پا ییز ذهنم
تا بلو ییست رنگا ر نگ
که شده نقاشی
ترو تازه در من
که همه بوی ترش
به تن قاب زمان
همه اش جا مانده
به مشام ذهنم
بوی رنگ غالب آن
صورتی و سر خ و زرد
.
.
منِ دردانه پسر
راهی باغ پدر
می شدم ناز و مموش
من و آن کودکی داغ و چموش
من و آن دفتر سرمشق خموش
سبزو خرم راهی
در مسیرم یک رود
جاری و پر ماهی
که پراز منظره بود
که به ما امروزه
به تبی خشکیده
از غم بی آبی
سوخته و تفتیده
دیوار کاهگلی
چو کمربند باغ
نیمه اش گشته خراب
همه بر دام سراب
بنشسته زانو
به پرید ن از رو
دیده ام از آن دور
آن درختان صبور
که درآوره قبا
بهر خوابی مأمور
.
.
من و غارغار کلاغ
چونوای خوش باغ
چه خوش آمدها گفت
من و میهمانی باغ
دود آن چالۀ داغ
من و چشم پرآب
من و آن کتری که
شده بر ما بی تاب
بهر چای وخرما
خش خش هربر گی
زیر پای تکرار
سیر نمی شدگوشم
از صدای بسیار
همه چون گنج ودر
دو سه گردو پیدا
به دو ساعت پویش
به دل دریایی
برگ و خار و خاشا ک
در کنار صد برگ
از درختان چنار
مانده یاقوتی سرخ
برسر شاخ درخت
یک درختی تنها
که بخوانندش نار
نام زیبای انار
پدر پیر من
گل یاس خوش بو
می رسید بعد از چای
باکلاهی از نور
پرزصدها خوشه
خوشۀ مروا رید
آیه های خورشید
می نشست گوشۀ عشق
می شمردش صدبار
دانه های تسبیح
به صدو یک دانه
صدو ده نام خدا
از دهانش باناز
می نمودش پرواز
آن غروب پاییز
چه قدر زیبا بود
سرخی داغ غروب
به دلم گرما بود
هر خط قصۀ باغ
به دودیده سیلاب
می برد اشکم را
همه تا یاد خدا
من و آن باغ نظر
من و لبخند و پدر
زیر آن سایۀ نار
زخم تیغ آن یار
نقش قلبی به چنار
شده پایانی بر
آلبوم ذهن من
که همیشه تاهست
بنشسته بر سر
یادگار خوب کودکی های من
|