دوشنبه ۳ دی
زني افتاده بود در پاي ديوار شعری از رضا محمدی (شب افروز)
از دفتر ناز نگاه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ ۰۱:۰۵ شماره ثبت ۳۸۸۳
بازدید : ۷۰۵ | نظرات : ۱۴
|
دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)
آخرین اشعار ناب رضا محمدی (شب افروز)
|
زني افتاده بود در پاي ديوار درون كوچه اي در چشم انظار مگس ها جمع شدند از اين تعفن خداوندا نَشد كافر گرفتار --------------------------- كنارش پاكت سيگار خالي درونش زرورق - چرك و زغالي روي دستَش سه چهار تا جاي سوزن براي كس نبود جاي سوالي ------------------------------ همه رد مي شدند بي هيچ نگاهي به نعش پر گناه و رو سياهي وليكن چهره ي او آشنا بود كه بود؟ قرباني ظلم و گناهي ----------------------- چه كس او را كشاند در كوچه بازار چه كس در بند غم كردش گرفتار؟ چه كس؟ آخر چه كس؟ غير از نيازش خدا لعنت كند بر مردم آزار --------------------- نياز او نگاه مهربان بود نگاه آشنا و هم زبان بود ولي كو آشنا؟ كو مهرباني؟ هميشه او گداي ديگران بود ------------------------ شب افروز13/4/
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.