شنبه ۳ آذر
گفتگوی ِ کرم ابریشم با حلزون شعری از احمد پناهنده
از دفتر نغمه ی دل نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۳:۴۶ شماره ثبت ۳۷۰۱۱
بازدید : ۴۷۷ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب احمد پناهنده
|
گفتگوی کرم ابریشم با راب*
در پگاهی شبنم خیز
کرمی بیدار
بر آخرین پله ی تلنبار
نگاه به درخت توت دوخته بود
که نوغاندار
غدای امروزشان را
با شاخه های پر برگش
آماده کند
ناگاه به چشم دید
رابی
همراه ِ راب های دیگر
از میان ِ علفهای خیس
تنه ی درخت ِ توت را
سینه خیز بالا می روند
و آرام آرام
هر یک
روی عنچه های جوان برگ می نشینند
و درخت را
جوانی می بلعند
کرم
ندا سر داد
آهاهاهاهای راب ها
چرا غدای ما را می خورید
مگر نمی دانید
که ما را جز برگ توت
غذایی دیگر
مطبوع نیست؟
راب ها خندیدند
و در این خنده ی دیوانه وار
کف از دهان بیرون دادند
که ما را چه
شما فقط برگ توت می خورید
سپس با لحنی تحقیر آمیز
گفتند
اندکی از کاخت بیرون شو
و چون ما
شب ها
در علفزارها
کمین بنشین
تا باغبان وُ نوغاندار
به خواب روند
و بعد از کمین بیرون شو
و هر آنچه که دلت خواست
بخور وُ ویران کن
کرم غمگین شد
از این بی پروایی راب ها
و عاقلانه گفتا
مرا
ویرانی حاصلی نیست
وجود ِ من
بهره مند کردن جوامع انسانی ست
من اگر
فقط برگ توت می خورم
اما حاصلم
ابریشمی ست
که در لباس های فاخر
فخر می فروشد
شما را چه حاصل؟
آیا
جز ویرانی و نابودی وُ
خشک کردن گل وُ گیاه وُ درخت
بهره ای هست؟
راب ها خندیدند بلندتر
که ما را آزادی کفایت می کند
نه اینکه مثل تو در بند باشیم
کرم ِ خردمند گفتا
ما را نشاید
که ویران کنیم طبیعت را
آزادی ِ ما
در خدمت ی بهره مند کردن جامعه ی انسانی است
نه ویران کردن آن
و این بگفتا
دروازه ی تلنیار را بست
تا نوغاندار
برایشان غذای روزانه را آماده کند
* حلزون را در گویش گیلکی" راب " می گویند
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.