سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        گفتگوی ِ کرم ابریشم با حلزون

        شعری از

        احمد پناهنده

        از دفتر نغمه ی دل نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۳:۴۶ شماره ثبت ۳۷۰۱۱
          بازدید : ۴۷۷   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد پناهنده



        گفتگوی کرم ابریشم با راب*

        در پگاهی شبنم خیز
        کرمی بیدار
        بر آخرین پله ی تلنبار
        نگاه به درخت توت دوخته بود
        که نوغاندار
        غدای امروزشان را
        با شاخه های پر برگش
        آماده کند
        ناگاه به چشم دید
        رابی
        همراه ِ راب های دیگر
        از میان ِ علفهای خیس
        تنه ی درخت ِ توت را
        سینه خیز بالا می روند
        و آرام آرام
        هر یک
        روی عنچه های جوان برگ می نشینند
        و درخت را
        جوانی می بلعند
        کرم
        ندا سر داد
        آهاهاهاهای راب ها
        چرا غدای ما را می خورید
        مگر نمی دانید
        که ما را جز برگ توت
        غذایی دیگر
        مطبوع نیست؟
        راب ها خندیدند
        و در این خنده ی دیوانه وار
        کف از دهان بیرون دادند
        که ما را چه
        شما فقط برگ توت می خورید
        سپس با لحنی تحقیر آمیز
        گفتند
        اندکی از کاخت بیرون شو
        و چون ما
        شب ها
        در علفزارها
        کمین بنشین
        تا باغبان وُ نوغاندار
        به خواب روند
        و بعد از کمین بیرون شو
        و هر آنچه که دلت خواست
        بخور وُ ویران کن
        کرم غمگین شد
        از این بی پروایی راب ها
        و عاقلانه گفتا
        مرا
        ویرانی حاصلی نیست
        وجود ِ من
        بهره مند کردن جوامع انسانی ست
        من اگر
        فقط برگ توت می خورم
        اما حاصلم
        ابریشمی ست
        که در لباس های فاخر
        فخر می فروشد
        شما را چه حاصل؟
        آیا
        جز ویرانی و نابودی وُ
        خشک کردن گل وُ گیاه وُ درخت
        بهره ای هست؟
        راب ها خندیدند بلندتر
        که ما را آزادی کفایت می کند
        نه اینکه مثل تو در بند باشیم
        کرم ِ خردمند گفتا
        ما را نشاید
        که ویران کنیم طبیعت را
        آزادی ِ ما
        در خدمت ی بهره مند کردن جامعه ی انسانی است
        نه ویران کردن آن
        و این بگفتا
        دروازه ی تلنیار را بست
        تا نوغاندار
        برایشان غذای روزانه را آماده کند

        * حلزون را در گویش گیلکی" راب " می گویند

        احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2