دوشنبه ۳ دی
پير زن خسته بود و تنها بود شعری از رضا محمدی (شب افروز)
از دفتر ناز نگاه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ ۰۳:۱۳ شماره ثبت ۳۴۵۳
بازدید : ۱۲۴۴ | نظرات : ۱۵
|
دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)
آخرین اشعار ناب رضا محمدی (شب افروز)
|
پير زن خسته بود و تنها بود در پي آشيانه اي مي گشت پول اندك اجاره ها بالا او به دنبال لانه اي مي گشت
لرز لرزان به پيش من آمد قدخميده صداي بغض آلود شرم مي كرد ز گفتن مطلب پول پيش اجاره اش كم بود
با دو ميليون رهن كجا ميشد لانه ي كوچكي مهيا كرد خانه نه لانه نه از اين كمتر پيرزن با دو دخترش جا كرد
اي خدا با كه مي توان گفتن درد ما درد بي سر انجاميست پيرزن بود زار و درمانده اين چنين شهر – شهر انسانيست؟
كو علي – كو نگاه احساسش تا ببيند چه شد مسلمان را زاهدان زهد واقعي اين است جان من جمع كنيد دكان را ---------------------- شب افروز 27/3/90
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.