با سلام
شعر را قبل از کنترل با کمی عجله و ناقص ارسال کردم ..
ضمن پوزش بار دیگر تقدیم میکنم
لطفا سرم داد نزنید ... تکرار نمی شود ..
از این انسان که تو فردی از آنانی ، چه میدانی ؟
ز نرخ ِ روز آنانی که می بَلعند ، هر نانی چه میدانی
از این آدم نماهای ِ حقیر و پست و آدم کُش
که بی اندیشه سرها می بُـرند ، آنی ، چه میدانی
ازاین زن های درمانده،و چشمان ِبه در مانده
ز شوهرهای آواره وَ یا دربَند ُزندانی ، چه میدانی
ز سَر های بُریده دست ها هر یک جدا از تَن
ز قطع ِ پای رفته ، از پی نانی ، چه میدانی
تو که با گریه ی فرزند خود بی تاب می گردی
ز اشگ ِ دختران ِ کُـرد ِ کاوانی ، چه میدانی
اگر پَـرپَـر شدند از انفجار ِبمب در مسجد
تو از تکفیریان هرزه و جانی چه میدانی
و از آوارگان خسته از سرما و از داعش
تو که همدرد ُ شاید مرد ِمیدانی چه میدانی
ز جنگ ُمنطقه بگذر ز شهر ِما بگو منصور
تو از زاینده رود ِ شاد و بارانی چه میدانی
اصفهان 93/9/1