« وعدهي ديدار »
به بهانه وعده ديدار دوستان هم دانشگاهي بعد از قريب به بيست سال دوري.
تقديم به همكلاسيهاي عزيزم، وروديهاي سال 1373 دانشكده مهندسي صنايع دانشگاه علم و صنعت ايران
حس و حالي تازه دارم
اشتياقي ژرف و بياندازه دارم
شور و شوقي عاشقانه،
مثل يك مجنون پُر آوازه دارم.
***
وعدهي ديدار دارم باز با او
كار دارم، كار دارم باز با او!
ميتپد دل باز پُر احساستر
چشمها روشنتر و الماستر.
باز ميترسم ببينم چشم افسونكار را
باز ميترسم بلرزد دل، بخواهد يار را.
***
گرچه در اين سالها
خاطراتش زنده بود،
ياد و نامش در دلم بود؛
ليك اما
سينه مالامال غم بود.
صاحب يك روزگار شوم بودم.
بيست سال...!
بيست سال از ديدنش محروم بودم.
***
باز بعد از بيست سال
انتظاري نو، قراري نو!
سلامي نو، كلامي نو
خزاني رفته و اينك بهاري نو!
باز هم صيد و گرفتارم، ببين.
واله و مشتاق ديدارم، ببين.
از قرار صبح فردا بيقرارم، بيقرارم.
لحظهها را دم به دم
ميشمارم، ميشمارم.
سردي فصل زمستانم گذشت.
تلخي ايام هجرانم گذشت.
حسرت ديدار رفت.
غصه بسيار رفت.
لحظه ناب غزلهاي اصيل
لحظه روييدن سرشار شد.
بخت با من يار شد،
لحظه ديدار شد.
***
دوست دارم اين چنين احوال را
اين شكوه عشق مالامال را.
حسين شادمهر / مهرماه 1393