شنبه ۴ اسفند
|
دفاتر شعر سمیه سلطانی (سایه ی عشق)
آخرین اشعار ناب سمیه سلطانی (سایه ی عشق)
|
چطور دلت اومد بشکنیشُ آوارش کنی
مسافر پاییزو میگم
همونی که یه زمانی بهترین بود براتُُ
قاصد شادیات بود
داره جون میده این سایه ی تنها تو بی کسی
نامهربونیاتو چی تعبیر کنه دل سادش
کسی که از نگاه تو سیاهه جاده هاست ُمحکومه هم نشینی اشک ُ آهیه
که دل شبُ ذره ذره سوزونده ُ
داره جون میده حالا اینجا توو سکوتی که براش ساختی
واسه بیداریه فردات ازش قصه ساختنم خوبه
فردایی که آرزوته به طلوعش چشم باز کنی
با مرگ کسابی مث ما که به جرم عشق آواره ی غربتیم
واژه نشینیتم قشنگه
خیلی قشنگه شاعری تو بی وزنیه برگای پاییزی
که یاد عشقمون با هر واژش زنده می شه
ولی قشنگتر از اون فرداییه که به امید ساختنش مارو فنا کردی
هنوزم رو رگ برگ هر برگ سرخ دلخونی شو حس میکنم
آسمونم حقو به من داده و پاره تر از همیشه
ابرای سرگردونشو به شکل دل غمگینم دراورده
تا التماس بارونو ببینه
تا نشون همدلیامون آسمونی ترین شه
برا اونیکه داشتنشو لمس تنش حرومِ دفترام شده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.