يکشنبه ۲۷ آبان
پایان زرد شعری از حمید آذرگون
از دفتر زندگی یعنی تو نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳ ۱۱:۰۳ شماره ثبت ۳۰۶۵۲
بازدید : ۵۲۶ | نظرات : ۵۹
|
آخرین اشعار ناب حمید آذرگون
|
هفده مهر هزارو سیصدو....پاییز بود
زندگی یک قصه ی تلخ و فجیع و ....چیز بود
هرخیابان مثل یک قاتل به زندان میرسید
سینه اش از داغ یاررفته اش لبریز بود
سرد بودو واژه هایش در گلو یخ میزدند
چون زمستانی ترین شبهای در تبریز بود
مرد عاشق خود به خود از زندگی تحریم شد
رفتنش تنها گزینه بر سر هرمیز بود
وقت او یک ساعت دیگر به پایان میرسید
جان سپردن هم برایش آخرین تعویض بود
شاعری تنها که نبش یک خیابان مرده بود
درمیان دفترش با هر غزل غم نیز بود
یک کبوترروی قلبش مینشست و می پرید
یک مترسک در میان مرگ یک جالیز بود
خاطرات بوسه هایش در کنارش مرده بود
اول اسمش ولی از گردنش آویز بود
روی بازوی چپش این جمله را جک کرده بود
زندگی یک قصه ی لبریز از تبعیض بود
روز میلادش دقیقا روزمردن شد براش
هفده مهر هزارو سیصدو....پاییز بود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.