وقتی که اعمالت ترا تا آسمان برد
در وهم سنگینی زمین هم غبطه ای خورد
نوشید از خون جوان سر بریده
جام قنوت لاله های داغ دیده
دریای امواج خروشان میشدی تو
هفتاد ودو،جزیی از ایشان می شدی تو
مجنون تو بودی وسفر این آخرین بار
بیچاره لیلی وغمت در آن شب تار
تو آرمانی از حماسه خوانده بودی
سهراب وش در جنگ تنها مانده بودی
پرواز تو برنده تر، از خنجری بود
فریاد نیکو ماندنت ،در حنجری بود
یک دشت از آلاله ها معراج رفتند
بال کبوتر را به تن،آماج رفتند
تنها پیاده ذکرشان کرب وبلا بود
عباس واکبر، نذرشان کرب وبلا بود
در کوچه ی احساس ها، نام تو حک شد
اما نخوانده عاشقی، در مشق شک شد
از کوچه های تنگ،دل آخر بریدند
تصویر چشمان ترا هم سر بریدند
دستان بیل آهنین اینجا نظر داشت
از نام نیک مهدی زهرا ،حذر داشت
چشمان مادر منتظر تا کی به در بود
اشک پدر پنهان نشد،، از تو خبر بود
تنها ترا در یادواره ، ذکر کردند
جمعی به تو ذاکر شدند وفکر کردند
صد دشنه ی مخفی به زیر فکر بستند
گفتند این پاکان همه اهل نبردند
پول خزانه ها به تاراج وامان رفت
آرش بمردو ارث او،تیر وکمان رفت
هر کس به فکر خویشتن دلشاد چون گرگ
روبه به فکر پوستین افتاد چون گرگ
مستضعفی هر روز شامی تیره تر داشت
مستکبری هر شام روزی پر ثمر داشت
انباشته ، انباشته ، انبارها را
داده به دست قوم خود، آن کارها را
آنها قدم برروی خون تو نهادند
دنیا طلب گشتند، اما حزب بادند
رفتند با نام دگر، رهبر گرفتند
سید علی را پس زده ،اشعر گرفتند
در کوچه های شهر هم اسمت غبار است
رفته خروش سرخ تو ،حرفت کنار است
این روزهای من خدا !!!کی میشود طی؟؟؟
مهدی بیایدغصه ام کم می شود.کی؟؟؟
تنها ترا مادر بروی شانه ها برد
از کوچه ها از کوچه ها از خانه ها برد
تو زنده هستی وخدا پشت وپناهت
نزد خدا روزی خوری چشمم به راهت