سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        شهر تاریک(دهکده جهانی)

        شعری از

        محمد مهدی (هوشیار) فرازمند

        از دفتر بام رؤيا نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳ ۱۴:۰۷ شماره ثبت ۲۸۵۰۰
          بازدید : ۸۰۹   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد مهدی (هوشیار) فرازمند
        آخرین اشعار ناب محمد مهدی (هوشیار) فرازمند

        شهر تاریک(( دهکده جهانی))
        در آن شهری که تاریک است
        صدای پای شب، سنگین و وهم انگیز می آید
        سیاهی در تمام شهر پیچیده
        تمام کوچه ها، تاریک و بی نورند
        به مانند، همین امروز
        همین فردا
        در آن شهری که تاریک است
        چرا خفاش با خورشید درگیر است
        چرا آدم ز دست خویش دلگیر است
           چرا دل از زبان دور است
        و منطق ها همه زور است
        چرا در شب، قناری ها نمی خوانند
        چرا قدر رهایی را نمی دانند
        در آن شهری که تاریک است
        صداقتها، مه آلود است
        دو رنگی ها چه پر سود است
        همه آدم نما تر از مترسک های بی جانند
        همه منحوس تر از جغد بر دلهای ویرانند
        در آن شهری که تاریک است
        چرا پاکی دلش خون است از گرد ریاکاری
        چرا آدم چو مجنون است از هجران بیداری
        در آن شهری که تاریک است
        دل حاکم به رنگ چادر شب قیراندود است
        عدالت رخت بر بسته، قضاوت ها،چه، مردود است
        در آن شهری که تاریک است
        چرا قانون جنگل همچنان جاری است
        چرا شلاق سالاری است
        چرا رحمی به دلها نیست
        چرا داروغه با ما نیست
        در آن شهری که تاریک است
        چرا درشیشه ها خون است و حاکم باده می نوشد
        چرا خنجر به کف دارد، سیاهی جامه می پوشد
        در این بازار مکاره متاعی جز تملق نیست
        در این دنیای وارونه، کسی یک لحظه صادق نیست
        در آن شهری که تاریک است
        بساط ظلم پا بر جاست
        عمود فتنه ها برپاست
        تب آدم کشی بالاست
        تظاهر زیر شولاهاست
        در آن شهری که تاریک است
        چرا آهو دامش را نمی بیند
        چرا صیاد تورش را نمی چیند
        در آن شهری که تاریک است
        قفس ها را هوای تازه سنگین است
        دل  عصیان چه غمگین است
        ز خون لاله رنگین است
        در آن شهری که تاریک است
        چرا این آسمان دور است
        چرا تاریک و بی نور است
        چرا مهتاب پژمرده
        چرا انسان دلش مرده
        چرا آئینه زیر پاست
        چرا شب ساکن دلهاست
        در آن شهری که تاریک است
        چرا گهواره ها خالی است
        صدای بمب، لالایی است
        چرا مادر پریشان است
        و چشمش خیس و بارانی است
        در آن شهری که تاریک است
        جنایت، پیشه ی نیک است
        نوار غزه باریک است
        تمام فصل ها زرد است
        غذای کودکان درد است
        در آن شهری که تاریک است
        چرا افکار پوشالی است
        تمام شاخه ها خالی است
        چرا فریاد زندانی است
        چرا فریاد زندانی است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6