من آن آواره ی اردو نشینم
فلسطین بوده نیکو سرزمینم
همان وادی که اول قبله بوده
رسولان را محل سجده بوده
ز جور سامری آواره گشتم
از این خواری خمیده گشته پشتم
بجای من در آن قدیس محفل
شیاطین پلیدی کرده منزل
دهند شیطان پرستان را نشانه
به زرین جام های کافرانه
به فحشا غرقه کرده مردمان را
به مسکر مست پیران و جوان را
برای لوطیان محفل بسازند
بر این کفران سر افرازی نمایند
که این شیطان پرستی در زمانه
بود مر سامری ها را نشانه
جوانان شان چنین پندار دارند
که خون مسلمین در شام دارند
اگر کشته شود طفلی مسلمان
همه چهچه زنان شادان و خندان
تمام پرتو های دین اسلام
که باشد آدمی را نیک فرجام
جوانان را زدایند از مخیله
به نیرنگ و به افسون و به حیله
همان گونه که سالار جماران
تذکر داد بر امیدواران
بود بیمار ذات رهبران شان
سرطان کرده لانه در درون شان
نباشد چاره ای جز انتفاضه
که شیطان را کند خوار زمانه
کنیم پران با سنگ و فلاخان
که بستانیم از این سامری جان
رها سازد مطهر تربتم را
فلسطین عزیز و مسجدم را
تو هم چشمه بخواه ار می توانی
شهادت را به رنگ ارغوانی
از دوستان و اساتید بزرگوار که به صفحه شعر کمترین قدم رنجه می فرمایند تشکر و قدرانی نموده و بابت کاستی در وزن و قافیه پوزش میطلبم