سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 خرداد 1403
  • روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش
10 ذو الحجة 1445
  • عيد سعيد قربان
Sunday 16 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۲۷ خرداد

    چو حارس به تيغ علي گشت دچار

    شعری از

    رضا محمدی (شب افروز)

    از دفتر شعرناب نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ ۱۶:۵۲ شماره ثبت ۲۶۴۶
      بازدید : ۵۹۹   |    نظرات : ۱۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)

    چو حارس به تيغ علي شد دچار

    يد كردگاري عيان شد ز كار

    همه دشمنان فكر جان آمدند

    چو زنها ز وحشت فغان آمدند

    شهنشه ز آنان هماورد خوا ست

    يكي پهلواني كه اورا سزا ست

    ازآن  لشكر دشمن از  بيم جان

    نشد يك نفر سوي ميدان روان

    چو مرحب چنين ديد تندي نمود

    كه نعش برادر زمين ديده بود

    بپوشيد خفتان و خود و كلاه

    كه خود آورد روي در رزمگاه

    برفت نزد مادر كه دلجو شود

    دم آخرين تسليت گو شود

    به او گفت مادر كه اي پهلوان

    بپرس از حريفت تو نام و نشان

    اگر گفت با تو كه او حيدر است

    بپرهيز چون عمر تو آخر است

    كه دوش آمده مادرش خواب من

    بگفت است كه او بر تو پوشد كفن

    چو مرحب بيامد در آن رزمگاه

    بپرسيد از نام آن پادشاه

    جواب آمدش نام من حيدر است

    كه در دست من قدرت داور است

    ز شمشير من اي جهان پهلوان

    فتد لرزه بر جان اهريمنان

    يقين دارم اي دشمن زشت كار

    تو هم خاك گردي در اين كارزار

    مگر اينكه در دم مسلمان شوي

    تو هم همچو من اهل قرآن شوي

    چو مرحب از او نام حيدر شنيد

    دگر شد از اين زندگي نا اميد

    پس او خواست تا اينكه ميدان نهد

    دل خود به زهر ملامت دهد

    كه ابليس بر او پديدار شد

    كه اي بي خرد اين چه پندار شد

    مگر يك نفر در جهان حيدر است

    كه از ريگ اين دشت افزون تر است

    مخواه تا كه خون برادر نهي

    كجا از تو باشد چنين ابلهي

    ببين لشكرت را همه چشم و گوش

    كه از تو ببينند جوش و خروش

    چو مرحب چنين ديد مغرور شد

    ز شيطان دو چشم دلش كور شد

    كشيد تيغ كين و به ميدان بتاخت

    ندانست و بر كينه عمرش بباخت

    بزد ضربه ي اول آن بي حيا

    كه تا سر نمايد ز حيدر جدا

    سپر چون كه شه زير تيغش نهاد

    يكي آتش از تيغ مرحب فتاد

    همه حيرت از قدرت و ضرب دست

    به آن دو بگفتند همه ناز شست

    چو شد نوبت قدرت كردگار

    پس آنگه ز حيدر شدش آشكار

    چو تيغ علي آسمان را شكافت

    دگر مرحب و اسب جاني نيافت

    چنان پاره كرد ضربت تيغ تيز

    كه از آن نشدفرصتي بر گريز

    همه مات و مبهوت زور آوري

    از اين دست يزدان و دست علي

    چو جبريل نزد پيمبر رسيد

    بگفت آنچه از ضربت شاه ديد

    پيمبر بخنديد و گفت هوشيار

    تو دست علي دست يزدان شمار

    در اين آستين دست يزدان بود

    كه در سايه  اش  دين و قرآن بود

    كه داند علي كيست جز ذات او

    كه دريا نكنجد درون سبو

    (شب افروز)اين  نوكر خانه زاد

    زدرگاه حيدر بخواهد مراد

    ز مادر فقط ذكر حيدر گرفته

    از اين معرفت كام ديگر گرفت

    از اين آتشش چون كه شد (شب فروز)

    نمايد شب تار را همچو روز

    من پاداش اين مثنوي راتقديم مي كنم به مرحوم پدرم كه پير غلام علي بود

    يا حق

    شب افروز 2/12/1380


    ۰
    اشتراک گذاری این شعر
    ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

    Guest

    ،

    رضا محمدی (شب افروز)

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0