قلم در دست من فریاد می کرد

قلم در دست من فریاد می کرد

بزرگان ادب را یاد می گرد

ز فردوسی و سعدی و نظامی

من بیچاره را ارشاد می کرد

به من می گفت آداب رهائی

درونم آتشی ایجاد می کرد

از آنجائی که عشق حکم ادب بود

به عشق من بسی ایراد می کرد

به چشم معرفت بین من آمد

مرا از بند خود آزاد می کرد

چه زیبا بود آن شب همنشینی

دل بیجاره ام را شاد می کرد

---------------------------------

شب افروز 22/1/90