سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        کشتن گربه دم حجله

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر چرک نویس نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ ۲۲:۵۳ شماره ثبت ۲۴۷۲۶
          بازدید : ۶۴۶   |    نظرات : ۵۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

         

        در   عهد     قدیم  ،  دختری     بد    خو

        زیبا  رخ  و  بودست   کمانیْش  دو  ابرو

        لیکن   که  چنان   بد دهنی کرد   به ملّت

        بیزار  ز دستش،  همه  اش   مایه  خفّت

        مانده به سرا؛کس نشود همسر آن دخت

        زیرا    به عمل   ؛   بختْ  ز  خود  رُفت

        هر   روز   ز   روز   دگرش  بدترُ بدتر

        آخر که جوانی  بگزیدش به خود همسر

        چون  آمده  بر  تازه  جوان و زن  بدخو

        هنگام  زفاف  و بگرفتست به دست  مو

        بودست  یکی  گربه که درحجله ی  آنها

        مشغول  به  دیدار ونشست محو  تماشا

        مردک که چنین دید به آن گربه  بفرمود

        داخل شو به مطبخ ،سپس آب بیار زود

        گربه که نفهمید چه گوید همه آن   مرد

        پس باز به دیدار دو دلدار، نشستْ  کَرد

        بار  دگرش گفت   عزیزم! ،    به  پاخیز

        تا    من    نشوم   بهر  تو     خون  ریز

        بازش  به نظاره  بنمود  روی  سیه بخت

        ناگه  که همان  مرد  فرود  آمده  از تخت

        شمشیر کشید،کرد دو شق گربه ی ساکت

        لاشش همه بر  جا  ، تو گفتی شده ماکت

        زان  پس   به  زنش  گفت  بپاخیز  بیاور

        تو  تازه  سبویی، که  منم  بهر  تو همسر

        بیچاره چنین    دید   سرانجامِ   نگون   بخت

        دیدش که حریف نیست به آن شوهرسرسخت

        آورد    سبوئی    که    در    آن    آب   گوارا

        تقدیم   نمودش   به   جوانْ   خوش قد و بالا

        زان  روزچنین   شد،   که  گویند   دَمِ   حجله

        کُش  گربه  و  تا   کس  نکند    یاد   زِ  دجله

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4