من کجایم ؟
این دل افسانه مجنون-
ز که آموخته است ؟
یا که منصور کجا از سخنم جاری شد ؟
و بفتوی سلوک ملکوت
انا الحق گویان
وحده گفت
سرابی پیمود ؟
من سرابم
تو هویدا شوی آزاد شوم
من غلامم
قمرت رو بنماید رستم !!!
من اگر جلوه لیلا به کلوخی ندهم
خواهم باخت !
آن قماری که به لیلاجی دوران
زادست
از ازل در بر من
تافته ای مجنون را
تا که سیبی شود آمیزه و اهدائی عشق
اگرم بار دگر
پرسی از ان سیب نفوس
خواهم گفت
جلوه عشق تو را تا ابد الدهر
به قازی
بزنم آدم وار
تا که تبشیر کند مهدی جان پیمایت
من غلام قمرم
غیر تو گر پرتو عشق
از جمودی بکند رشک به ایمان و یقین
شرک بزاید نسبم
مشتری
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
تو به ما جز سخن ما نتراش و زمنم هیچ مگو
از منیت بره ای مرغ شرر خورده عشق
بر در میکده شمعیست
ز تاراج غمت هیچ مگو
من غلام قمرم ساحت عشقت کفنم
من به سجاده مولای علی محو شدم
و به صحرای عرفناک هدا رهن شدم
تیر جفا بر کن از این پای اسیرم
بده مینای عتیقم
بر ده انگشتر شیدای عقیقم
ملسی , شوخی و سیمای جمالت
برده دل از کف و سودای شهیرم
من غلامم
من گدایم
بده انگشترت ای ماه نگینم
بده فریاد از این فصل سمیعم
عجبا
صد عجبا
وادی حیرت گذران است
درس وحدت به دلان است
شور غیرت فوران است
حکمتش آیه تقوای قران است
من مسلمانم و فریاد بدارم
که جهولان
من غلام قمرم
من مسلمانم و از هفت عتیقش بدرم
من غلام قمرم مهد محمد(ص) پدرم
بکن انصاف و دگر هیچ مگو
شرفی دار بجز رسم وفا هیچ مگو
غیر قمر هیچ مگو