به نام تو خدای من ، شروع هر کـــلام مــن
اگر که زشت گشته ام، در این حصار تنگ تن
.
دلـــم به یاد نام تو، تـــرانه می شـــود خـــدا
چه کرده ام که گشته ام ؛ زمهر روی تو جدا
.
غریـــق شهر غربتـــم اگرچه مرده ام به غـم
نفس کشم ؛ به قلب من تو چون که مینهی قدم
.
برم نشین و شعر شو، تو ای نگار و شعر من
بیا و این غمم بـبـین ، تو ای بــهار و شعر من
.
فــدای هر نگاه تــو؛ حضور تو؛ تمــام مــن
مرا زخود مران تو ای شراب سرخ جام من
.
به هر طرف که رو کنم تو آن جهت نشسته ای
چه می شود گذر کنی به شعر دل شکسته ای
.
فقط تویی که پا نهی به شور قصه های من
بیا به مرحمت ببر ؛ سرود غصه های من
با تشکر از بانو احمدی بزرگوار و صدف عظیمی عزیز
و دوست و برادر خوبم جناب محمدرضا نظری بزرگوار که سروده زیبای ایشون این شعر رو به قلبم انداخت...
هر کجای این شعر زیبایی دارد اول لطف و عنایت خداوند متعال بعد راهنمایی های ارزشمند این عزیزان می باشد
و هر جایی اشکالی دارد بخاطر اسرار بنده برای انتقال حس اصلی شعر بوده است ...
.