دريغا كه در جامه ي زنده گان
به جان ، مرده ام ، پيكرم خسته است
دريغا كه در زخم مضراب شب
دهان ، دست ها ، چشم من بسته است
در اين وادي پر سياست كجاست؟
يكي مرد تا راز افشا كند؟!
در اين سيل بنيان كن مردمان
يكي مرد تا نامه انشا كند
ببين رنگ سبزم كه در خون نشست!
نه خوني كه چون نهر ، جاري شود
كبود است اين خون ، تو گويي بنفش
چو نشتر زني تا كجا مي رود!
يكي در ميان سكوت است و ترس
يكي در ميان غزل هاي شب!
يكي نان و خون دل و اشك چشم...
يكي از فراق بت اش!! كرده تب!!
من اما در آن قحط سالي كه بود
كشيدم چو نعشي تن خويش را
كه شايد نسيمي وزد بر تن ام
شود مرهمي اين دل ريش را
1392/2/28
كرمانشاه
لطفا از پرسيدن سوال هاي رنگي!! پرهيز كنيد! من طرفدار پرسپوليس هستم!!!!