يکشنبه ۴ آذر
هَردَمبیل شعری از یزدان مدنی
از دفتر دختر ققنوس ها نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۸ تير ۱۳۹۲ ۰۹:۱۸ شماره ثبت ۱۵۵۵۶
بازدید : ۵۹۵ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب یزدان مدنی
|
هم از بند و حصار واژه ی تحمیل می ترسم
هم از دیوانگی در شهر هَردَمبیل می ترسم
تمام چشم هائی که "قضاوت بار" می بینند
و از پِچ پِچ میان هر فک و فامیل می ترسم
به قدری خاک کردم خاطراتت را - نمی دانی
که با رخسار خاک آلوده ی هر "بیل" می ترسم
به وقت کارمشغول و چه میدانم - سَرَم گرم است
ولی از روزهای جمعه و تعطیل می ترسم
تو را روزی نگهبانی گرفت از آب، ای موسی
منی که سال ها جا مانده ام در نیل می ترسم
همین که در میان پیچ و خم های خیال من
نباشد دختری با چادر و زنبیل می ترسم
لب از لب وا نخواهم کرد دیگر - شاید از این رو
که از شرح و بیان این همه تفصیل می ترسم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.