چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ دختر ققنوس ها شاعر یزدان مدنی
|
|
نمای آجری قلب من فرو می ریخت
سقوط اشک تو در آخرین فِلاش افتاد
|
|
|
|
|
دلم دائم شبیه بُغضِ "بندرگاه" می گیرد
و با یاد تو بعد از مدتی کوتاه می گیرد
|
|
|
|
|
پیرو آئین یک دین مقدس می شوی راهی امواج اقیانوس اطلس می شوی
|
|
|
|
|
بی خیال حومه های چشم بارانگیر را خوب چرخاندی به رویم لوله ی هفت تیر را
|
|
|
|
|
روی امواجِ خطوطِ درهمِ پیشانی ام
با کلک هایت بِران تا ساحل مرجانی ام
صومعه ها را برای
|
|
|
|
|
ته نشین شد همه ی شور و شر و ولوله ام بی تو متروکه ترین قایق این اسکله ام تن امواج تو ا
|
|
|
|
|
هرچه گفتم که بگیرم اَلَکی سَرسَری ات گیر کردم لب آن خنده ی آخر سَری ات باز مهتاب و شب
|
|
|
|
|
هم از بند و حصار واژه ی تحمیل می ترسم هم از دیوانگی در شهر هَردَمبیل می ترسم تمام چشم
|
|
|
|
|
نقش کن من را مثال گنبد فیروزه ای تو نماد باد های ساکت هرروزه ای من خیالی کهنه از عهد ع
|
|
|
|
|
در پس اَرّابه ها رفتی که آپاچی شوی یا که زندانبان مرد بی تماشاچی شوی بُرقَع از رویت که برداری
|
|
|
|
|
بس که پیچیدم به گرد آیه ها و سوره ها ترس دارم از تماشا کردن ماسوره ها گفتم اینجا ها نب
|
|
|