يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمد مير سليمانی بافقی (باران)
آخرین اشعار ناب محمد مير سليمانی بافقی (باران)
|
گاهی جمله ای تکاندهنده است.صدفم گفت من هنرمند دردم!! و من خاموش ماندم ولی کلک ناشکیبا چنین فغان سر داد:
اينجا زمين آرام می نـوشد زمـــــان را
دم می کند يـک استکان ازآســمان را
صبحش پر از قطب شمال آرزوهاست
با سينه ای که می مکد آتشـفشان را
گاهی که می سوزد ز سرمــای تنفس
سر می کشاند تا کند خـم سـايبان را
پيچيده دورش بـاند زخم بی کـلاسی
گوش قبـايش شهرکی؛ بی جامگان را
يک فاصله کافی است تاپيرش کند زود
هرروز می گيــرد سراغ بــــــــايـگان را
وقتی زمـان را نصف شب ديـوانه کردم
موی دمــاغم شـد تمـام ســــاليان را
پروانه اش عکس سه بعدی داردازعشق
ســر می کشد هــرم سـلام بـاغبان را
گـاهی کسی در کنج لـوت خلوت خود
گـــم مــــــی کنـد رد عبـور ساربان را
تا در سحــــر نيت کند بــا روزه عشق
صبحش به غوغا می کشد افطارمان را
گاهی که "باران" می خرد تنهايی ام را
سرمی ُبرم درکنج چشم بغض نهان را
19/4/92 اول رمضان
التماس دعا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.