سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 3 آبان 1403
    21 ربيع الثاني 1446
      Thursday 24 Oct 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۳ آبان

        غزل سوخته

        شعری از

        محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

        از دفتر اخرین سپیده دم عاشقی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۲۸۶
          بازدید : ۸   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
        آخرین اشعار ناب محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

        روزگاری بود و عشقی در میان
        قصه‌ای شیرین ز یارِ مهربان
         
        دل سپردم، عاشقانه، بی‌ریا
        زندگی را دیدم اندر چشم‌ها
         
        گفتمش: "ای ماهِ تابان، ای نگار
        با تو هستم تا ابد، بی‌اختیار"
         
        او بخندید و بگفتا: "جانِ من
        تا ابد با تو، در این پیمانِ من"
         
        روزها می‌رفت و ما سرمست و شاد
        عشق می‌کردیم، بی‌فکرِ فساد
         
        ناگهان باد خزان آمد ز راه
        تیره شد آن آسمانِ بی‌گناه
         
        او دگرگون شد، نگاهش سرد شد
        قلبِ من از این تغییر، پُر درد شد
         
        گفتمش: "ای یار، چه شد آن همه مِهر؟
        چرا امروز می‌تابی چو زهر؟"
         
        گفت با سردی: "دگر وقتِ جداست
        این محبت، بهرِ من دیگر خطاست"
         
        ناگهان دنیا سیه شد در نظر
        اشک جاری گشت از چشمِ تَر
         
        گفتم: "آخر، این چه رسمِ عاشقیست؟
        این جفا اندر حقِ من از چیست؟"
         
        او سکوت کرد و رویش را بتافت
        قلبِ من در سینه، آتش می‌شکافت
         
        رفت و من ماندم در این شهرِ غریب
        بی‌کَسی، تنهایی و دردی عجیب
         
        هر کجا رفتم، نشان از او نبود
        جز غمِ هجران، توان در من نبود
         
        شب‌نشینی‌ها و آن شعرِ غزل
        خاطراتی گشته در ژرفای دل
         
        یادِ آن روزِ وداعِ آخرش
        اشک می‌آرَد به چشمِ ترم، هش
         
        کاش می‌شد باز گردد آن زمان
        تا بگویم: "ای تو، ای آرامِ جان"
         
        لیک افسوس، این زمان بگذشته است
        قلبِ من در عشق، اکنون خسته است
         
        گرچه رفت او، یادِ او ماندست و بس
        در دلم، این خاطرات هست و بس
         
        می‌نویسم قصه‌ی این عشقِ زار
        شاید آید روزی آن یارِ فرار
         
        گر بخواند این غزلِ سوخته را
        درک سازد حالِ دلِ دوخته را
         
        ای که خواندی قصه‌ی این عشقِ من
        پند گیر از سرگذشتِ تلخِ من
         
        عشق زیباست، ولی باید که دید
        هر که را نتوان به دل، محرم گزید
         
        من در این ره، سوختم، خاکستر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ ساعت پیش
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        خندانک خندانک
        یاسر کریمی
        ۵ ساعت پیش
        درودها بر شما بسیار زیبا سرودید خندانک
        موفق باشید خندانک
        در پناه حق خندانک
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        ۱ ساعت پیش
        درود بر شما خندانک
        تعداد ابیات بیشتر از غزل است خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1