این بقول خودم بحر طویل شر حال دوران کارمندی در حدود ده سال پیش بود که فشار کاری و روابط مجیزوار بسیاری از کارمندان من رو بر اون داشت که این مطالب را بنویسم ولی دیدن رفتار های مشابه در موقعیت های مختلف باعث شد فکر کنم شاید برای شرایط مختلف در اطراف آدم ها اینجور رفتار ها رشد و نمو پیدا کرده باشه و شرح ماوقع خیلی جاها باشه که امیدوارم عزت و ایمان افراد آنها را به راه حق برگردونه
رییس رودر چه حالی چه مکانی / بایدش در عرش برد
کی میدونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
تمام این ورق های سیاه رو /برسر میز /کی بریزی یا نریزی
کی میدونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
غلو کردن/ تمام کار کوچک را …بزرگ کردن / برای یک دوروزی بیشتر بودن / بگو
کی می دونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
دم رفتن / تمام سفره ی دل رو / برا آقا تو رج کردن /بگو
کی می دونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
اگه مردی/ اگه هستی / اگه هنوز هشیار هستی / بگو احساستو با من از این رذلی
در این شهری/ که علم بازی است / که ثروتمندیم ذاتی اس /نمی خواهی بشی دربند انسانی/ بگو هر آنچه می دانی
کلک رو ساز خود کردن /مجیزی را علم کردن/ هنوزم می ده آزارت؟ / بگو با من
بگو با من نمی خواهی / هنوزم توی تنهایی / پر اکراهی / از این بیداد خودخواهی
شبا از غم کنار تخت / به زور قرض اکساز پام / بدنبال سکوتی تا / بره از خاطرت تلخی
بشه یک لحظه تاریکی / مجال راه باریکی / از این پارک ژوراسیکی /بگو با من
دم صبحت / به ضرب استرس / از هر چه کابوسِ ذلیلِ دستبوس
بازم به این دنیای تکراری ... تو باز آیی
لباست را / میان خواب و بیداری / تو بر تن می کنی و
لقمه ای از حسرت و تردید ،می پیچی / میانِ حسِ بیزاری
ولی افسوس که یکبار م
به ترکِ این مذلت، خود نمی کوشی /چرا تنها به تحقیر حقوقت چشم می پوشی
منم مثه توام تنها
ولی احساسمو گفتم /توی گوش زمان حتا / اگه این داد من باشه /مثه یک خاطره برجا
برا هر کی که می خونه / معما رو که می دونه .... ولی راه رهایی رو نمی دونه
آخه کی می دونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
زنهار هر چه پستی/ زهر چه چشم بر روی حقیقت باز بستی
دغدغهمنده و جالب
موفق باشید