جهانِ جانِ من مُختار گشته
تمامِ روزگار تکرار گشته
وجودم تاحدودی گرگ ومیشست
که پروازی زمِه اینبار پیشست
دلم برای طاهر ریش ریشست
ستایش مات تافردوس کیشست
فروغِ چشم من جریانِ آبست
خلیل انگار مشغول کبابست
هاشم دربند کردند جای خلیل
آوردند برای او... هزار دلیل
میان کوچه های فَقر وتردید
سرانجامش گریخت ازبندتبعید
چراها در سرم قطار گشته
به جانم خوره خورده مار گشته
چراخانه به دوشی چون ماشالله
هزار پایتخت باید طی کند راه
گمان میوه ی ممنوعه شده او
به زیرِ بامِ تهران در تکاپو
تحمل تابه کِی این فعلِ صبر را
بِزَن طبله ی رسوایی شهر را
مگر درچشمِ باد هم مادرانَست
مگریک زیرزمین هم جای خانَست
نمیخواهی تو این دامِ جفا را
مَنِشان روی شان مرغ هُما را
عجب دردسرهای عظیم درسرمن
بهار نمی گنجد در شعر تَرِ من
نمی دانم چه داشت اسماعیل جان
که گیلدخت دستِ رَدزَد بَرآصف خان
چرا که وقت تنگی در فرار بود
همیشه شیر جنگی بی قرار بود
کنارِ حوضچه ی بی بی شهر بانو
چقدرباران نموده ماهی ،جارو
پس از باران چه حالی ام خدایا
هوای باران فالی ام خدایا
شب دهم همان سی روز پیشست
خدایی حیدرهم خدای خویشست
مَلکه ی گدا آمد به بازار
خدایا یوسف از دامش نگهدار
مگرنون خ کند بازچاره ی کار
بازم بیراهه ای تا نا گذر مار
حسِّ سوم مر ابهام دادست
به پوستِ شیر مرا الهام دادست
دلم پرواز از دیوار خواهد
گذر بر جنگلِ آسفات باید
که خورشیدی فرازِقطب شمال
آب نماید یخ وجود مالامال
کمی آن وَر به بوی سوپ یانگوم
نمودم من جواهرات قصر گُم
گرفتارِ بلایم کرد دونگی
که ازنیشش شدم مورچه ی گُنگی
کسی تازان به سویم ازگذرگاه
کمانِ دامونش در دست ناگاه
مراگوید که چشم ازکُره دارم
وَگر نه میکند ذلیل و خوارم
جومونگ مردانگی ات را هوادار
بیا عبرت گیر از کیسان مختار
درِ آی فیلم ببندم شاید این بار
از این تکرار در تکرار ، تکرار
هزار دفتریادداشت پیش رویم
کدامش خواهی تا از بَر بگویم
به چشمم هرچه گفتم مانکنی شد
به پُشتِ ویترینِ انجمنی شد
کدام معیوب کدام مرغوب باشد
جدا کن هرچه را مطلوب باشد
سروده ی روایتی و داستانی خوبی است
موفق باشید