شنبه ۱ دی
حیرانی شعری از مازیار کشاورزی
از دفتر سیاه نمایی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۳ ۲۰:۱۳ شماره ثبت ۱۲۸۹۳۴
بازدید : ۱۴۲ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب مازیار کشاورزی
|
میزنم دستی به زیر چانه ام
میشوم مغروق در افکار خویش
شید شیدای مرا ابری ربود
وز غروبش روزگارم شد پریش
من غریب افتادهای دور از وطن
مانده ام با یاد او خسته به هوش
ای دریغ کز ناوک مژگان یار
بار زخم دل کشم تنها به دوش
سر به راه کج نهادن اینچنین
از خودآگاهی نکردم انتخاب
سرسپردم بر ضمیر باطلم
پا نهادم در سرانجامی عذاب
خرمی بیگانهست با باغ من
چون نیستانی به آتش خفته ام
تا بهاری خواست کآرد عطر نو
در دلم نفس بهار را کشته ام
شرح این قصه که تلخست و سیاه
هیچ خریداری ندارد در جهان
تف به آنکه سرنوشتم را نوشت
جز سکوت حرفی نمانده این میان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبزشما
به جمع ماخوش آمدید
زیباقلم زدید