سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        نامه ها و گلوله های (۴)

        شعری از

        روهام حمیدی فر

        از دفتر شعرهای بهاریه نوع شعر مرکب

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۵۱ شماره ثبت ۱۲۲۵۱۶
          بازدید : ۲۱۶   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        کاترینا به این در و آن در می زند تا از جرالد خبری بیابد ،
        در میان این هیاهو مانده ام حیران و گیج      نیست امیدی به فرداهای دور 
        من غریق ساحلم در آب می گردی چرا؟      می روم در خود فرو ، فریاد می باید چرا؟
        عشق را تحمیل کردی بر من و قلبم چرا ؟        حال که مغز استخوان می سوزدم ، فریاد می باید چرا؟
        کاترینا در مانده از همه جا به سازمان روابط اجتماعی مراجعه می کند و از آنها می خواهد تا نامه ی عبوری به او داده تا بتواند به منطقه جنگی نیزبی رفته و از وضعیت معشوق خود با اطلاع گردد!
        ولی انها از این کار امتناع کرده و او را به ستاد جنگ معرفی می کنند.
        کارینا به ستاد جنگ رفته و پس از ساعت ها انتظار در سالن ، بلاخره با افسر مربوط ملاقات میکند 
        و بعد از چانه زنی های فراوان او را متقاعد می سازد که با مسئولیت خود کاترینا ، نامه ی عبور موقت کوتاه مدتی را به او بدهند، کاترینا به آپارتمانش برگشته ، چمدان کوچکی را برای سفری نامعلوم به دشت های کرانول مهٔیا می سازد، 
        دشت های خفته را بیدار کن         گلوله های بر زمین ریخته را با خون خود سیراب کن 
        کلاغ های سیاه جنگ را نفرین کن.      شوم بادا این جنگ ، نفرین بر آغاز و بر پایانش
        نیست پایانی براین جنگ ، خجل از انسان بودنم !        کاش موشی بودم یا سنجابی یا که موش خرمائی
        کاش من و دلدارم دو کبوتر بودیم.       می رمیدیم ، می پریدیم ، اوج می گرفتیم تا ماه 
        کاش اسم ما آدم نبود ! کاش اسم ما آدم نبود!  
        دمدمای غروب بود که کاترینا به منطقه ی جنگی حومه ی نیزبی واقع در دشتهای کرانول وارد شد .
        چمدان کوچکش در دست یقه ی پالتوی بارانیش را در پشت سر تا انتها بالا کشیده بود.
        همه جا خیس و گل آلود بود باران ریز و نم نمی می بارید که دختر به درب جبهه رسید!
        دو سرباز اسلحه بدست پشت زنجیر نگهبانی پرسیدند : کیستی؟ خانم دکتر بهداری؟
        نه من کاترینا میشله هستم ، برای ورود به جبهه نامه عبور دارم!
        باید به سنگر فرماندهی بروید ! در سنگر فرماندهی سرهنگ کارن استیون سون جانشین فرمانده به دختر می گوید ما در چند روز گذشته حملات زیادی را از طرف دشمن متحمل شدیم و در میدان میان ما و دشمن زخمی ها و کشته های زیادی از هر دو طرف در شیار بین مان هست که احتمالا نامزد شما هم یکی از آنهاست ، و تا زمانیکه آتش بس اعلام نشده
        نمی توانیم به آنها کمک کنیم ! شما بهتر است برگردید ! ولی دختر با التماس ها و گریه و زاری سرهنگ را راضی می کند تا نیمه شب در کانال با سربازان بماند و به میدان روبرو خیره شود .
        و صبح هم که شد برگردد ، سرهنگ کارن که خود یک زن میانه سال است و گویا هم در عشق و هم در جنگ شکست خورده قبول میکند! به محض تاریک شدن آسمان مسلسل های هر دو طرف شروع به شلیک بی امان به سمت میدان میانی می کنند !
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۴۲
        درود بانو
        حماسی و زیباست خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۱۴
        قلمتون سبز
        به مهارتی شاعرانتان
        هزاران درودباد
        خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۳۲
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض ادب بانوی هنرمند گرانقدر.
        درود بر شما، زیبا و پراز احساس ناب نگاشتید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۴۸
        درودتان باد
        زیبا بود

        خندانک خندانک خندانک
        محمد محمدنژاد(آشوب)
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۵
        احسنت
        قلمتون زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        درودبرشما پرمفهوم بود 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9