سه شنبه ۶ آذر
مهمان ناخوانده شعری از افسانه مهدویان
از دفتر عاشقانه های دل نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۳۱ شماره ثبت ۱۲۰۷۱۷
بازدید : ۱۲۸ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب افسانه مهدویان
|
شب آبستن
دردهای جا مانده در گلوست
و لبریز از
عشقهای ممنوعه ایست
که جامه بر تن میدرد
شب آبستن رازهای مگویست
که فریاد بر میآورند
از دل سیاهی
شب آبستن درد است
دردهایی که رد پای آن
بر جسم و جانت حکاکی شده
لانه کرده بر تن و جانت
و در هر لبخندت خود را به رخ میکشد
تا لذت و زیبایی را از تو بگیرد
با هر شادی خود نمایی میکند
تا شادیت را به غم تبدیل کند
شب که فرا میرسد
ناخواسته هجوم میآورند
به افکارت
و رژه میروند در مغز کوچکت
خواب را فراری میدهند
سنگینی می کند پتویت
بر جسم ناتوانت
پلکهایت نیز سنگینند
و توان بیداری ندارد
اما.....
باز هم بیدارند
که شاید
طرحی از نو ترسیم کنند
و غم را در سیاهشتچاله احساس
به زنجیر کشند
اما باز هم شب فرا میرسد
و .....
درد مهمان ناخواندهی خانه توست
افسانه مهدویان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.