يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر پیام باقر(چلچله ای)
آخرین اشعار ناب پیام باقر(چلچله ای)
|
مرا تبعید در شهری نمودند
که کنعان بود و بی مهری نمودند
به حد سنگساری داوری شد
زلیخا بود ، پس نا داوری شد
دگر از کعبه بیرونم نمودند
چها کردند ، مجنونم نمودند
به زندان رفتم و کردم صدایی
کجایی صاحب فرمانروایی
به خاک غربتی آغشته بودم
که در آینه هم برگشته بودم
بیا بیچاره تر از من ندیدی
کجا رسواتر از منرا شنیدی
زدم فریاد دیدی بی خداییم
سمیعی تو اگر ما بی صداییم
شنیدم زد به دیوار سکوتم
پریدم روی محراب و قنوتم
عحب اسرار کمیابی عیان شد
یکی بود و نبودش را بیان شد
چه غمگین بود زندانی در آنجاست
برای توبه شبرا هم مهیاست
یکی میرفت و میامد غریبی
نوایی بود و نای عندلیبی
یکی از لحظه ها شاه زمانست
اگر جایی شکاندی دل همانست
خزانی بود تصویر اطاقم
چه کسرا متهم میکرد ؟ طاقم
نوشتم مجرم اصلی منم منم
هزاران آدم و صد خرمنم منم
دگر بی اعتراضم دار من کو
نمی گویم دگر دادار من کو
شتاسایی نکن دزد محل را
تو دزدیدی از ایمانت عمل را
بجای متهم صد بار بودن
از آن بهتر که چوب دار بودن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.