شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر حامد امیریان خاموش
آخرین اشعار ناب حامد امیریان خاموش
|
میزِ غم و اندوه را سرِشب که چیدی
لبخند را از روی لبهایم بریدی
هِی زیرِ لب از شاملو میخواندی آرام
هِی پشتِ هم سیگارِ حسرت میکشیدی
تا صبح از خورشید میگفتی برایم
در خواب ماندی و طلوعش را ندیدی
پرسیدی از من :تا به حال ای نورِ دیده
طعمِ گسِ هجران و حسرت را چشیدی؟
پرسیدی ای جان تا بحال از رویِ اجبار
دل کنده ای؟دل از برِ دلبر بریدی؟
گفتی الهی عاشقی دیوانه گردی
گفتم به امیدِ خدا با ناامیدی
ای مرغِ آمین از برِ زندانِ بی در
آخر چگونه ناگهان بیرون پریدی
آخر خداوندا چرا ایندفعه سرِضرب
با گوشِ جان حالا دعایم را شنیدی
آن عاشقی گشتم که در سرتاسرِ دهر
حتی به عمرِ خویش مانندش ندیدی
آخر چه وردی خوانده ای کز شدت شوق
بر تن لباسِ طاقتم را هم دریدی
گفتم مرا بهرِ چه دنبالت دواندی؟
تا فکر کردم که رسیدم تو دویدی
گفتی بنوش از جامِ وصلِ دوستداران
حالا که بر پیمانه ی وحدت رسیدی
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب خدمت شما ممنون که به مهر خواندید سایه ی لطفتان مستدام بانو | |
|
برشماهم درود ممنونم از لطف نگاهتون | |
|
درود برشما ممنونم پایدار باشید | |
|
درود برشما ممنونم پاینده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
عاشقانه و عارفانه