سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
شعری پیش رو داریم از جناب آقای سینا عباسی که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت
وقتی در نقد ها از زبان روز شعر سخن به میان می آید عده ای گارد میگیرند که زبان گذشتگان را کهنه و کهنه سرایی را مذموم میدانیم این در حالی است که ایشان
نه تنها درست فکر نمیکنند بلکه بر جهل خودشان هم اصرار دارند.
در این شعر از دو منظر مقوله ی زبان در شعر را بررسی خواهم کرد.
🔷 الف) ما شعر را برای مخاطب امروز می سراییم
هدف غایی شعر ارتباط با دیگران و مخاطب است
در هر دوره ای زندگی مردم تحت تاثیر علوم حقیقی است و ابزارهایی که در زندگی استفاده میکنند مختص همان دوره است.
دریافت های مردم هم از همین مشاهدات عینی در جامعه بوده و به نوعی به آن زندگی عادت کرده اند
مانند مردم هم عصر جناب حافظ که ابزارهای مخصوص آن زمان را داشته اند و به آن عادت کرده بودند و شعرا با توجه به دریافت های ذهنی مردم اشعار را بر مبنای آن سرایش میکردند.
مقولاتی مانند شمع و اشتر و کبوتر نامه بر و چاپار و اسب و غیره
شاید برای مخاطب امروز باد صبا ملموس نباشد در حالی که پنجره را میگشاید و صدای بوق اتومبیل ها و دود آنها فضای اتاق را میگیرد
پس برای ارتباط با مخاطب امروزی حتما زبان شعر باید از فاکتورهای روزمره نشأت بگیرد وگرنه برای خواننده جذاب نخواهد بود این به آن معنی نیست که اشعار گذشتگان در عصر کنونی جذبه ندارد خیر اشعاری که در زندگی مردم جاری بوده حتی ماندگار شده اند مانند زبان حافظ و سعدی و مولانا اما اشعاری که با زبان مردم سخن نگفته و از کلمات غیر مصطلح استفاده کرده اند مورد عنایت مخاطب عام نبوده است.
در بند دوم این نقد به نحوه ی استفاده از هر دو زبان اشاره خواهد شد پس فعلا عجله نکنید و قضاوت نفرمایید.
یکی از شاخصه های اصلی شعر در زبان امروزی سهل و ممتنع گفتن است «سهل و ممتنع»گفتن تسلطِ بیانی بسیار میخواهد و شاعر باید آنقدر متبحر باشد تا از میان کلمات عادی شعری با مضامین عالی بسراید.
وگرنه شعر گفتن با کلمات قلنبه و سلنبه و چیستان نویسی نه سواد شاعر را میرساند و نه مخاطب با آن ارتباط میگیرد شعری که مخاطب برای فهم آن چندین بار به لغت نامه سر بزند به درد خود شاعر میخورد و بس و هیچ رسالتی در قبال مخاطب ندارد.
از شاعران قرون گذشته حضرت سعدی را شاعر سهل و ممتنع نویس می دانند
ب) لزوم حفظ وحدت در زبان شعر
حال با توجه به مطالب فوق شاعر مختار است در زبان کهن شعر بگوید یا در زبان روز واصلا و ابدا در زبان کهن شعر گفتن به شرطی که به چیستان نویسی و مبهم گویی مختوم نشود ایرادی ندارد اما فاجعه از جایی شروع میشود که این دوزبان باهم مخلوط میشود
و شاعر در واژگان کهن و کهنسرایی از کلمات امروزی استفاده میکند.
درست همین کاری که دوست شاعرمان جناب سینا عباسی انجام داده اند
واژگان برنو و پروانه و طائر کلماتی نیستند که بتوان در یک زبان مخلوط کرد.
بافت شعری جناب عباسی کهنه است
کلماتی مانند بگفتندم، سائر، طائر شاهد بر این مدعا است.
ایشان دوزبان را باهم بدون در نظر گرفتن شاخص های زیبا شناختی مخلوط کردهاند که این آسیبی است بر ساختار شعر
استفاده از زبان شعر کهن و یا زبان آرکائیک زمانی به شعر ما کمک میکند که از دل این کهن سرایی، به شعر مدرن برسیم.
درست کاری که شاملوی بزرگ با زبان آرکائیک کرد
🔷 ایشان وقتی که میگوید:
(نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود .
آن گاه دانستم
که مرا دیگر از او گزیر نیست)
درست است که این زبان سخت و متشخص است اما ایشان توانسته از زبان آرکائیک آشنازدایی کند و با این زبان به داد درد مردم برسد به طوریکه هیچ انتقادی بر او نباشد.
با زبان لغت نامه ای شعر گفتن نه تنها دردی از درد مخاطب درمان نمیشود بلکه تصوری از شعر ما هم در نظرش نقش مثبتی نمی بندد
رودکی سمرقندی در شعر معروف خود بوی جوی مولیان
میگوید
رود جیحون از نشاط روی دوست
خِنگ ما را تا میان آید همی
مشاهده میشود علاوه بر تغییر دستور زبان در طول زمان معنای کلمات نیز دچار تغییر شده اند
در زمان رودکی کلمه ی خِنگ به معنی اسب است اما این کلمه در زمان حال بهمعنای ابله مورد استفاده قرار میگیرد.
اولین عارضه ای که استفاده از واژگان متروک دارداحتمال درک نشدن معنی توسط مخاطب است
شاید بتوان این مشکل را با مراجعه به لغت نامه حل کرد
اما شعر دیگر آن شفافیت را برای مخاطب ندارد
این دریافت عقلی است نه حسی
خاقانی شروانی در وصف پیامبر میگوید
عطسه ی او آدم است و عطسه ی آدم مسیح
در برخورد اول ما به یاد عطسه می افتیم اما منظور از عطسه در این شعر تربیت شده است و هیچ گاه این کلمه برای مخاطب امروز حس تربیت شده را نمیدهد و ناخود آگاه ذهن به سمت عطسه کردن میرود.
گفتنی در این باب زیاد است اما به دلیل اینکه ملال آور نشود در این حد بسنده میکنم
امید که شاهد آثار پربارتری از شما باشم
بمانید به مهر و بسرایید
یا علی مدد
سید هادی محمدی