مظهر معرفت و عشق ، ابوالفضل رشید
در وفاداری و در مهــــــر به دوران فرید
به برادر همهء عمــــر خودش مولا گفت
تا به آن لحظه که درخون عزیزش می خفت
از پس پردهء خون دید که زهــــرا آمد
روح عباس در آن لحظه به نجـــوا آمد
که بپا خیز و ببین مادر مولا اینجاست
همهء عمـر دلت دیدن او را میخواست
سعی بنمود که از بستر خون برخیزد
از وفــــــــــا در قدم و دامن او آویزد
گفت آورده ام از کوثر رضوان آبــــی
تا بنوشی و سپس سوی پدر بشتابی
گفت ای جان جهان آب ننوشم هرگز
بهر رفع عطش خویش نکوشم هرگز
گفت زهرا که بنوش آب ز دستم ، پسرم !
جــرعه آورده ام این لحظه به امر پدرم
پسرم ، چون ز لب ام ابیهــــــــــــــا بشنید
شوق در جان و تن روح وی آن لحظه دوید
گفت مادر بزدی تاج هـــم اکنون به سرم
که خطابم ز سر مهــــــــر نمودی ؛ پسرم
مادرم فاطمه ایی بود ولی ؛ زهرا نه
بودم از نسل علی ، مام ولی عَذرا نه
چون خطابم بنمودید ز رحمت ، پسرم
رخصت اینک بگرفتم ز شمــــا و پدرم
رو به گلزار حــــرم گفت ؛ برادر جانم
سویتان آمدن و عــــرض ادب نتوانم
مادرت لطف بفرمود و پسر خواند مرا
آبرو بر تن صد پاره بپوشاند ؛ مــــــرا
نرساندم به حــــرم آب و از آن میسوزم
چشم با تیر از این خجلت خود میدوزم
کودکان منتظر آب و تمامــــــــــی عطشان
من به خون و عرق و شرم در اینجا غلطان
لطف کن پیکر من را به همین جا بگذار
خجل از روی تو و اهل حــــرم از دیدار
گر از این جرم حلالم نکنید واویلا
خجل از روی تو و مــادر اکبر لیلا
خجلم تا ابد از هـــــر که بود در پی آب
و نشانی بدهندش به دروغ و به سراب
آری ای دوست ابالفضل که مصداق وفاست
باب حاجات از این رو و در مهــر و دعاست
بود عطشان ولی بهر وفا آب نخورد
آبرو با خود از این دایره تا مینو برد.
سیدرضاموسوی راضی
درود بر شما
خدایشان بیامرزد 💚
از مرز عالی عبور کرده بودید
عزاداری هایتان قبول درگاه حق تعالی