بعد ازتو دیگر عاشق نمیشوم ودوستت نخواهم شد
بعدتو این سرزمین برایم،
بسان یک زندان وسلول انفرادی دلگیرشد
بعد ازتو هرگز به" اژه" نرفته ام وکنار اسکله ننشسته ام
دیگر دلم قدم زدن روی سنگفرش های" ازمیر"رانمی خواهد
نفس کشیدن در هوایی که دم وبازدم تو نیست
به من نمی چسبد
ودرمن زنده نمی شودودرمن زنده نمی شود
ازآسمان باقوس رنگین کمانش،
در جادوی ابرهای آبی اش، برایم شوقی نمی ماند.
بعدتو سهم من فقط اشک وگریه است
دیرزمانی ست نبض ساعت عشق
روی ساعت دوست داشتن تو ازکار افتاده ست
اصلا گویی بعد تو همه ی دنیا بامن لجبازی می کند.
روزهاست اشک هایم ،روی کاغذسپید تورانقاشی می کند.
وطرحی ازنقش،
چشمهای دوست داشتنی
وعاشقی ات برای من ترسیم می کند
اما تو ،بانماندنت،کم توجهی ات
مرا هردم چون شمعی می سوزانی وتمام بودنم را
خاکستر مذاب آتشفشان درونم می کنی
بادهم مرا نمی پذیرد
چراکه یادتو در قلب من هنوز زنده است
تو حتما می دانی
بی صدا شکستن چه دردی دارد
جان دلم من بی صدامیشکنم
هیچ جراحتی نمی تواند
شکسته های تن جریح مرا پیوند کند
آخرکدام عاشق با معشوقش چنین کاری می کند
که تو بامن کردی
اگر سهم من ازتو عشقت نبود
چرا به زبان آوردی
چرا مرا دلبسته ووابسته ی خودت کردی
بعد این همه دلبستگی چرا می خواهی من نباشم
سهم من ازتو ،
یک کف دست خاکستر، در میان آتشی ازنبودنت شد
باشد ،دیگر ازمن چیزی باقی نمی ماند
که من آن را به رسم دوست داشتنت به تو بدهم
آن هم ارزانی تو
آن هم قربانی قدم های تو
که رویای سرزمینت ،
عجیب ترین روزهای بودکه برجانم نشاندی
بمان کنارم تاجان ازدست نداده ام
بمان کنارم
تاشوکی غیرمنتظره برسرطان جانم فرود آید
این تن مرده ام را تو زنده کن
در من تعمید باش
حلال روزهای پایانی
دوباره زنده ام کن
کالبدمسیحای جانم را ...
اتفاقی به صفحه تان واردشدم وتوفیقی حاصل شد که بیشترشعرهایتان رابخوانم !
قلم خوبی دارید عنصرعاطفه وخیال قوی است راحت وصادقانه می نویسیدوزبان شعرتان لطیف ودلنشین است چندتا شعرکوتاه زیباهم داشتید
اما اگربخواهیم کمی سخت بگیریم این شعرتان به عنوان یک شعرسپید انتظارمخاطب راآنجورکه بایدبرآورده نمی کندوبیشترمی توان به این اثردلنوشته اطلاق کردتاشعرسپید اگرچه پاره های شاعرانه هم درشعرتان هست اما کافی نیست .
شعرسپیدچون آهنگ ووزن هم ندارد باید بیشترازآرایه های ادبی درآن بهره بردتامخاطب رابتواند به وجدآورد
سعی کنید موجزتربنویسید پرگویی نکنید خیلی توضیح ندهیدهمه چیزرا تاخودمخاطب لایه های پنهان کلامتان را بفهمدولذت بیشتری نصیبش شود!
همیشه درهرشعری چه سپید وچه کلاسیک وغیره باید شروع شعرمحکم ترباشدوتصویرش بکرتر،تامخاطب رابه سمت خودش جذب کند که تا آخرخوانده شود.
اما دراینجا شما بامتنی ساده وروایی شروع کرده اید انگاریک درددل عاشقانه است فقط خطاب به معشوق که زیبایی هایی هم دارداما تصاویرتکراری است وحرف خاصی ندارد..
ببینید:
شروع شعرتان را
ازتو دیگر عاشق نمیشوم ودوستت نخواهم شد
بعدتو این سرزمین برایم،
بسان یک زندان وسلول انفرادی دلگیرشد
بعد ازتو هرگز به\" اژه\" نرفته ام وکنار اسکله ننشسته ام
دیگر دلم قدم زدن روی سنگفرش های\" ازمیر\"رانمی خواهد
نفس کشیدن در هوایی که دم وبازدم تو نیست
به من نمی چسبد!
✋✋
خب تااینجا که اصلا تصویرخاصی درکارنیست آرایه ای هم وجودندارد!
ودرمن زنده نمی شودودرمن زنده نمی شود
ازآسمان باقوس رنگین کمانش،
در جادوی ابرهای آبی اش، برایم شوقی نمی ماند.
بعدتو سهم من فقط اشک وگریه است
دیرزمانی ست نبض ساعت عشق
روی ساعت دوست داشتن تو ازکار افتاده ست
اصلا گویی بعد تو همه ی دنیا بامن لجبازی می کند.
روزهاست اشک هایم ،روی کاغذسپید تورانقاشی می کند.
وطرحی ازنقش،
🤚🤚
باز این بنددومی بهترشده داره چندتاتصویر واینجاخوبه
اما ازاینجا به بعدشعردوباره به دام نثروپرگویی می افتدانگار فقط یک نامه ی عاشقانه است!
اما تو ،بانماندنت،کم توجهی ات
مرا هردم چون شمعی می سوزانی وتمام بودنم را
خاکستر مذاب آتشفشان درونم می کنی
((بادهم مرا نمی پذیرد ))
این جمله هم بدنیست بادمرانمی پذیرد اینجا به بادشخصیت ببخشیدید وجاندارفرضش کردید وزیباازآرایه ی یاهمان صنعت تشخیص استفاده شده !
چراکه یادتو در قلب من هنوز زنده است
تو حتما می دانی
بی صدا شکستن چه دردی دارد
جان دلم من بی صدامیشکنم
دیگه ازاینجای شعرکلا زدیدتوخط دلنوشته
ضمن اینکه اشتباهی هم داره
((هیچ جراحتی نمی تواند))
منظورهیچ جراحی بوده که شایدسهوی اینجوری شده
ازاینجا به بعد هم چیزخاصی نداره وگله وشکایتی عاشقانه بازبان نثراست
شکسته های تن جریح مرا پیوند کند
آخرکدام عاشق با معشوقش چنین کاری می کند
که تو بامن کردی
اگر سهم من ازتو عشقت نبود
چرا به زبان آوردی
چرا مرا دلبسته ووابسته ی خودت کردی
بعد این همه دلبستگی چرا می خواهی من نباشم
سهم من ازتو ،
یک کف دست خاکستر، در میان آتشی ازنبودنت شد
باشد ،دیگر ازمن چیزی باقی نمی ماند
که من آن را به رسم دوست داشتنت به تو بدهم
آن هم ارزانی تو
آن هم قربانی قدم های تو
که رویای سرزمینت ،
عجیب ترین روزهای بودکه برجانم نشاندی
بمان کنارم تاجان ازدست نداده ام
بمان کنارم
تاشوکی غیرمنتظره برسرطان جانم فرود آید
این تن مرده ام را تو زنده کن
در من تعمید باش
حلال روزهای پایانی
دوباره زنده ام کن
کالبدمسیحای جانم را ...
می توانیدشعرراکوتاهترکنید تا دربیادازحالت دلنوشته دربیاد
موفق باشید بانوی عزیزم وببخشیدکه جسارت کردم ..