نمیدانم کدامش سخت تر است
اینکه عشقت را دگر نبینی
یا مجبور باشی
برای بار آخر ببینی
اینکه در رویا باشی
یا اینکه مجبور به ترک فکر و دیار باشی
شعار من همواره این بوده و هست
که نباش در گرو دیگری
که اگر به آخر رسیدی
ایمانت را حفظ بنما
و نکن خواهش و تمنا برای ماندن دگری
اما خودم که به آخر رسیدم
نگریستم که چقدر سخت بود
حفظ این شعار
که چقدر مشکل بود مجادله با دل و قلب و دوری یار
مگر میشود به دل بفهمانی
که عشق یکطرفه حرام است
مگر میشود بفهمانی
که یار در آغوش رقیب و دلخوشیش با دگران است!؟
مگر میشود به او بفهمانی که ایام عشق تمام است؟!
میشوی همچو فردی سیگاری
که دائما از دوریش نسخ و نگران است
پرخاشگر و عصبی میشوی
و بودنت باعث آزار دگران است
رفتنت هم دائما با دلهره و امید الکی و دل پریشان است
این روزها تنها دلخوشیم
یک بیت از حافظ بزرگ و گوش دادن به آن است
که میگوید آخر کلبه احزان گلستان است
بامید روزی که یا فراموشش کنیم
یا بپذیریم که دیگر او متعلق به دگران است
بسیار زیبا و غمگین بود
موفق باشید