سلامی دوباره برای عزیزانی که نیت خیر دارند و قصد اموزش دادن .از قدیم گفته اند گر صبر کنی غوره حلوا سازیم .صبر صبر صبر .اینجا الان چند قطعه شعر میآورم و شما عزی آن با راهنماییتان میتوانید چراغ راه را برایمان روشن کنید .
"""ام -اس"
دخترم، دخترکم
دل قشنگ شاپرکم
تو که پروازکنان با چرخش
میون هرچه گل با ارزش
خودتو نشون دادی
که چقدر از خود گل تو بهتری
مثل یک دختر خوب و دلربا
میشدی عطرگل و مهر و صفا
********
چی شد از کجا اومد اون باد سرد
که یهو از بیخ وبن پرهاتو کند
چی بگم؟!!! به کی بگم؟!آخه ظلمه بخدا
به همون کلام شیرین و پراز صلح صفا
که بهش میگن همون کلام حق، بخدا نا حقی ، خدای من
آخه این دختر خوب و شیرین و تودلبرو
همه اش چندتا بهار، چیده از درخت عمر
گله از دنیا چیه؟!!
دیدی تو پانزدهسال
که داری خوب میگیری همشو با ضد حال
آخه این دخترک لپ گلی پراز حیا
تازه سنش رسیده به دلبری
تا که با عشوه و ناز
بهشون بگه:منم گل پری ناز
تازه پانزده سالمه
ولی دستامو ببین مثل دست مامانی
یا که پاهامو ببین مثل پای بابایی
دیگه قدرت نداره راست بشه ، صاف بشه،
خم نباشم مثل اصفهونیا"منار جنبون"نباشم
*******
چی آوردی برامون همه مون شدیم مثل درخت بید
همه در اسارتیم،میون چنگال این عجوزه پست و پلید
که بهش فکر می کنم "ام-اس"میگن
که شده پدیده قرن جدید.
حالا دستهام جفتشون رو به خداست
بادلی شکسته ازاین کم و کاست
باز میگم،خدا جون،نمیشه یک لطف کنی،
تا دوباره همه برگردیم به دنیای دیگه،
مخلصیم خدا جون
ممنونیم مهربون./
*********
"شکوه قلم"
به قصد گفتن شکوه، دوسه خطی نوشتم من
برای دوستان، فامیل و برخی از رفیقانم
قلم چرخید بر برگه، ولی شکوه نشد آغاز
برای این قلم هستش، که ساختم وقت عصیانم
اگر من اندکی آشفته حالم، مغزکم قاطی
برای حفظ آبرویم، قلم باشد نگهبانم
قلم را جادویی کردم و وردی روی آن خواندم
نگهبانم شود روزی به احوالم پریشانم./
*********
"نوسفرم"
کو همتی که کنم ترک این بلای عظیم
کو یاوری که دهد یاریم جز خدای رحیم
****
کو مرحمی که شفای دل غمین باشد
غیر خدای چه تواند که مرحمی باشد؟
کوکرامتی که زتقوی دین نشان باشد؟
ازصافی گذشته، نه گدای سامری باشد
بهره ای ندارم زتسلای این دل مسکین
گر رو کنم به صراطش، شفای عاجلی باشد
جز در پناه تو و رسول و بیت پرفیضش
کجا روم که بهتر از آنان، دلبری باشد
جز تو داور و دادار این سراپرده
کس نتواند که موکب ترک این بلا باشد
چله نشینم و سیروسلوک میکشد هرسوئی
شهر به شهردل به تمنای همرهی باشد
چهل روز گذشت و هنوز توشه ای نگرفتم
نوسفرم،دل به خضر دادم که رهنما باشد
کوی به کوی و دل به تمنای طائرقدسی
مبادا دلم خالی،ز لطف بی کرانشان باشد
بسیار گشتم و از رهنمود طائرقدسی
گشتم فقیر،که هویداشودهرچه نهان باشد
قدمی "ترک این مرحله بی خضر مکن
ظلمات است بترس"خار فراوان باشد./
با عرض پوزش و در نبود آن والامقام از بزرگان حال حاضر اجازه خواستم که در بیت آخر میان دو مصرع از لسان الغیب حافظ شیراز مدد جویم.""""
دوستان عزیز و مهربانم این سه قطعه را آوردم تا منظور خود را گفته ودر این مرحله وقتی تونستم خواسته های خودمان را و پیدا شدن عیب وادادگان را راحت تر بپذیریم و بازهم عاجزانه میگویم در این مرحله و حتی در هیچ مرحله ای از انتقاد فراری نبودم ویا قانع میشدم یا برعکس ولی در اینجا اصلا هیچ جوابی در برابر هیچ منتقدی نخواهیم داد مگر مغرضانه و خارج از این مباحث چیزی بیان کند من مجدانه منتظرم حال جناب هداوند تشریف بیاورند همراه با انتقاد راه حلی هم پیش پایمان بگذارد.چند شعر دیگر در انتظار همراهی شما هستند.انشالله صبح خوبی را آغاز کنید
هیچ شاعری مادرزاد بدنیا نیامده است و هیچ راننده ای در شکمِ مادرش متبحر نشده است.
مگر با:
کوشش، همیّت و جدیّت
مطالعه مطالعه مطالعه
شما عزیزِ دل، شعرهایت چکش کاری نیاز دارند
جاهایی از کلاسیک به سمتِ ترانه پریده ای و گاهی بسمتِ الفاظِ عامیانه تر ( هیچ اشکالی ندارد)
برادر فرهیخته ام، در شعر سومت، که ردیف آن واژه ی باشد است.... جاهایِ بیشتری، قافیه قربانی شده است
بیت اولش که ردیف ندارد.... خواسته ای بسمتِ مثنوی بروی ( غمین و رحیم) انتظار میرفت که مثنوی را تداوم ببخشی، اما با واژگانِ ردیفِ باشد دیگر از مثنوی پَریده ای و بسمتِ غزل رفته ای.... لیکن غزلی که قافیه ندارد
غمین، مرحمی، سامری و قس علی هذا، هم قافیه یِ قوافی نیستند
قشنگم، ذهن خلاقی داری.... دغدغه ای داری، بغضی در ته گلویت همواره دلت را میگزد و مایلی که آنها را بر روی صفحه ای بیاوری
میتوانی با یک نبوغ، سپید و نیمایی و موج نو و پریسکه شان کنی حتی رسالتِ بزرگِ کاریکلماتور
اگر هم دوست داری که کلاسیک سرا یا نو سرای خوبی باشی، قطعا باید کتابِ عروض و قافیه دوران پیش دانشگاهی یا دبیرستان را بخوانی ( همه ی این اعضا آن را خوانده اند و معمول است که به آنجا سری بزنی) حتما برایت کارگر خواهد شد، دستت را میگیرد
شاهنامه را باز میکنی:
بِ نا مِ خُ دا وَن دِ جا نُ خِ رَد
فَعولن فعولن فعولن فَعول یا فَعَل ( بحرِ متقارب)
مثل بخش کردنِ دوران دبستان که اینجا هجا و تقطیع گفته میشود و خود ماها هم در حال حاضر مثل دوران ابتدایی با انگشت میشماریم:
فَ عو لن ۳ بخش
که میشود:
فَ کوتاه.... عو بلند .... لن بلند
با علاماتِ کوتاه U .... و علامت بلند _ خط تیره میشود
باید اینها را از کتاب عروض و قافیه دوران دبیرستان بخوانی ( از اینترنت میتوانی راحت سرچ کنی و به سهولت بخوانی... آنقدر تکرار اوزان بکن که ملکه یِ ذهنت شوند
دائم پیش خودت بگو:
جوانی که نامَش بُوَد اشکبوس
فعولن فعولن فعولن فعول
یا تمرین کن و بگو:
ای ساربان آهسته ران کآرامِ جانم میرود
مُستَفعَلَن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
و به همین ترتیب، آنوقت وزن را فرا گرفته ای حتی وقتی کسی پیشت شعر بخواند میتوانی بصورت سماعی(شنیداری) وزن را تشخیص دهی، تمرین میخواهد، چون شیرین است و انگیزه داری، قطعا موفق میشوید برادر ارجمند.
میماند، دامنه یِ واژگان ( گاهی شعرهای دیگران را از کتابها یا رسانه های امروزی و اینترنت و غیره بخوان، به لغات و کلماتشان توجه کن.... مثلا میتوانی بجایِ مغزک قاطی، بگویی:
ذهنِ پَریش یا فکر مشوش یا خیالِ رنجورم و غیره
بناهذا، دوست خوبم، رویِ مطالعه و خلاقیت میتوانی بسیار حساب باز کنی.
در آخر اینکه:
واگویه و نِگَره ای که داشتی، سریع منتشر نکن، هیچ عجله ای نیست، حتی اگر نثری باشد. امروز نوشتی یا یادداشت نمودی، روز بعد همان را فقط یکبار دیگر بخوان، فراموش کن که شعر مال شماست، طوری بخوانَش که انگار شعرِ بیگانه ای را میخوانی.... میبنی که جای پیشرفت دارد، چهار پنج ساعت بعد دوباره اینبار به هوایِ اعتلایش سراغش بگیر، شک نکن چیز جدیدی برایش می یابی ( وقتی برای بار اول سروده ای خلق شد، آن را زیرِ فرش و کمد و غیره قرار بدهیم.... روز بعد وقتی آنرا خواندیم،موارد بهتر و نوتری کشف میکنیم و اضافه مینماییم.... این حاصل تجربیات هستش).
زنده باشی