ارزش سؤال کردن
او که با منطق تراست بیشتر سؤال میکند
او که میداند : حال که آمده است باید تا ابد بماند
او که میداند : این ابدی شدن ، دراین دنیا محال است اما در دنیای دیگر نه امکان پذیرست
و به این دلیل ، اوست که سؤال میکند :
از این دنیا
از زندگی
از همه آنچه که شخصیتی پاک را میسازد
از ارزش ها
از تجربه های گذشتگان
از حال
از آینده ی بی تردید - که براساس کلام راستین کتاب خداست -
از بودن
از نبودن
از چگونه آمدن و دلیلِ این آمدن
و تهیه لیستی از کارهایی را که باید انجامشان داد
و تهیه لیستی از کارهایی را که نباید انجامشان داد
از آنجاها که باید رفت و دید
از آنجاها که نباید در آن پا گذاشت
و جستجوی آدرس عشق واقعی
سؤال از اینکه چه وقت باید فریاد کشید و چه وقت باید خاموش ماند
از پرس وجوی یار، از اینکه واقعاً خانه دوست کجاست ؟
باید انبوهی از سؤالها داشت و به جستجوی تک تک جوابهایش گشت.
راستی آنها که برای انسان نسخه می پیچند میدانند انسانیت یعنی چه ؟ معنیِ زندگی چیست ؟
وقتی همه چیز در عالم هدفدارست دلیل اینهمه بی هدفی چیست ؟
آه های دل که چون آهوان رمنده ، از مغزها خیز برمیدارند چه سؤالهایی را تداعی میکنند ؟
راستی این جوانه های پنبه ، روزی برای چه کسی کفن میشوند؟
و این خنده های شیرین در چه زمانی بسته میشوند؟
و آن خشتها که کاخها را ساخته اند چگونه روزی مدفن فرعونیان میشود؟
اما آنچه بیش از این همه سؤال می بینیم یک عالمه جوابِ خام است .
چون او که بی منطق تر است فقط جواب میدهد وبس .
فقط حاضرجوابی های جاهلانه .
جوابهایی که هیچ کدامش را بلد نیست ، و فقط میخواهد حرفی زده باشد .
و مطمئن باشید نه فقط جواب ، بلکه سؤالش را هم نمیداند.
بهمن بیدقی 1389