سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        غم خور که همیشه رایگان است...
        ارسال شده توسط

        محسن مهرپرور ( م مهر)

        در تاریخ : شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۷:۳۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۱۵ | نظرات : ۲


        از انواع گروه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی می‌تواند شاعری به دنیا بیاید اما تجربه نشان داده است که طبقه‌ی متوسط اجتماعی، شاعران بیشتری را داراست. چرا؟ شاید مهم‌ترین دلیلش این باشد که شعر، احتیاج به لوازم خاصی ندارد و هنرهای دیگر مستلزم امکانات خاصی است که معمولا هم ارزان نیستند. اما به این دلیلِ ابتدایی نمی‌شود بسنده کرد زیرا بسیاری از افراد از روی تنبلی به خیال خودشان به شاعری روی می‌آورند و چون پشتوانه‌های مطالعاتی ندارند و پس از تصمیم به شاعر بودن نیز آن را کسب نمی‌کنند پس از سال‌ها می‌بینیم که فقط قیافه‌ی شاعر به خود گرفته‌اند و سال‌هاست که حرف‌های این و آن را در شعرها و نظرات‌شان به کار می‌برند. پس بهتر است برای تبیین ملاک شاعری این گروه را کنار بگذاریم هرچند که گاهی تعدادشان به قدری زیاد می‌شود که دیگر برای اثبات شاعر بودن یک نفر باید گفت فلانی با همه فرق دارد و این عبارتِ «با همه فرق دارد» یعنی شاعر است و نباید با بقیه که ظاهرا شاعرند او را اشتباه بگیریم. یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شود برخی از افراد به ظاهر شاعر، شاعر هم تلقی شوند این است که شاعر را عموما انسانی معترض می‌شناسیم از این رو هر کس که به هر دلیلی و به هرچیزی اعتراض داشته باشد شاعر نشان داده می‌شود و در این موقعیت تشخیص شاعر و غیر شاعر فقط برای دو گروه از جامعه امکان دارد؛ یکی متخصصانِ واقعی ادبی هستند و دیگری افرادی دارای شعور خاص انسانی و این گروه دوم چه بسا اصلا نه شاعر باشند و نه سررشته‌ای در ادبیات داشته باشند، اما چون با مسائل به صورت حقیقی و بی‌غرض برخورد می‌کنند، می‌توانند شاعر را از غیر شاعر تشخیص دهند. پس منظورمان از شاعر واقعی در این‌جا، کسی‌است که واقعا شاعر است! یعنی هم پشتوانه‌ی مطالعاتی دارد و هم با شعر به صورت جدی برخورد می‌کند و شعرگفتن برایش امری از روی سرگرمی نیست. این‌گونه شاعران پس از مدتی شعرگفتن را وظیفه‌ی خود می‌دانند و دیگر به دنبال لحظات شاعرانه نیستند بلکه به جایی می‌رسند که دیگر هر کاری که می‌کنند در جهت شاعر بودن‌شان است؛ در واقع دیگر این لحظات شاعرانه برای‌شان برابر است با نفس‌کشیدن‌شان. با این توضیحات بر می‌گردیم به همان مطلب اصلی که اعتراض است. می‌دانیم که شاعر معترض است به هرچیزی که او را در  محدودیت قرار دهد. اما همین اعتراض به عدم محدودیت، در طول زمان، خود شاعر را درگیر محدودیت می‌کند، حتا ممکن است کار به جایی بکشد که او تمام چیزهایی را که به آن‌ها اعتراض دارد قبول کند. جامعه همواره شاعر را در معرض مسائلی قرار می‌دهد که به آن اعتراض کند مثلا فقر را می‌توان به عنوان موضوعی همیشگی که شاعر به آن اعتراض دارد مورد بررسی قرار داد. فقرِ یک جامعه مسئله‌ای نیست که بتوان آن را با برنامه‌ریزی درست اقتصادی به طور کامل رفع کرد. در واقع اگر تمام مردم یک جامعه هم از یک رفاه نسبی برخوردار باشند باز هم فقر وجود دارد فقط مصداقش تغییر کرده است مثلا اگر در جامعه‌ای تا دیروز داشتن یک تکه نان کافی بود تا کسی را از فقر مطلق نجات دهد، اکنون نداشتن یک دستگاه تکنولوژیکِ جدید که اکثر افراد جامعه دارای آن هستند یک نفر را فقیر جلوه می‌دهد. درست است که همیشه کسانی وجود دارند که در فقر مطلق به سر می‌برند اما به صورت مقطعی در برخی جوامع این فقر تقریبا وجود ندارد و در نداشتن‌های عرفی و نسبی تعریف می‌شود. در این میان فقر فرهنگی هم وجود دارد که عده‌ای آن را مستقیما از فقر مادی ناشی می‌دانند اما تجربه نشان داده است که برخی از افراد جامعه که دارای امکانات رفاهی کامل هستند معمولا همیشه از صفاتی انسانی محروم می‌شوند از این جهت  که این صفات اصلا مجالِ بروز ندارند، پس هرچند که اقتصاد می‌تواند فرهنگ را هم اعتلا دهد اما نمی‌توان حکم داد که هر کسی رفاه بیشتری دارد با فرهنگ‌تر است.
        برای شرح نسبی بودن فقر، می‌توان اصطلاح بی‌پول بودن را بررسی کرد که در طبقات مختلف اجتماعی نمودهای مختلفی دارد. طبقه‌ای از جامعه بی‌پولی را در نداشتن پول کافی برای پرداخت اجاره خانه‌شان یا در نداشتن درآمدی برای کامل کردن خوراک و پوشاک عادیِ خانواری که دارند تعریف می‌کنند، طبقه‌ای دیگر بی‌پولی را در نداشتن خرج سفر به مکان‌های تفریحی بین‌المللی و عده‌ای دیگر، در نداشتن خرج تحصیلات عالی برای فرزندان‌شان و همین‌طور انواع و اقسام فقر وجود دارد که شاعر در هر طبقه‌ای از جامعه با آن روبه‌روست. اما همین شاعر اگر به طور مداوم در طول مدت‌ها از همین فقر به شکل‌های مختلفش حرف بزند خسته می‌شود و ناچار ممکن است از آن ور بام بیفتد؛ مثلا ممکن است عاشق اقتصاد شود و فکرکند این شعر نیست که جهان را نجات می‌دهد بلکه فقط پول است که همه چیز را درست می‌کند. شاید هم اصلا به فکر نجات جهان نباشد و برود کاری برای خودش فراهم کند تا مبادا روزی به یکی از موضوعات شعرهایش تبدیل شود. همین سوال که دیگر شعر بگویم یا نگویم مسئله‌ای است که اکثر شاعران در مقطعی از زمان با آن درگیرند. در چنین مقاطعی شاعرانی که سرمایه‌ای از کسی به ارث نبرده‌اند یا درآمدی از جایی ندارند، چاره‌ای ندارند جز این‌که یکی از این دو راه را انتخاب کنند: یا باید خود را تحت سیطره‌ی گروه‌ها و سازمان‌های خط‌دهنده‌ی فکری اعم از دولتی و غیر دولتی قرار دهند یا در پی امرار معاش از راه‌هایی باشند که چه بسا برای مردم نان‌درآوردن از آن راه‌ها ساده‌تر باشد تا برای شاعر، زیرا شاعر حتا اگر شعر نگوید نمی‌تواند حساسیت‌هایی را که روح و استعداد شاعرانه‌اش برایش به وجود آورده، در برخورد با جامعه‌ی عادی که بر محور اقتصاد می‌چرخد تعدیل کند. برخورد هر شاعری با مسئله‌ی معاش ممکن است با دیگری تفاوت داشته باشد اما همین مسئله‌ی معاش مهم‌ترین عاملی‌است که یک شاعر را در جامعه‌ی شعری تعریف می‌کند. مثلا بعضی شاعران می‌توانند با گردهم جمع کردن شاعران یا ناشران در جلسات خصوصی و عمومی (یا درمنزلشان یا با حمایت‌های همان گروه‌ها و سازمان‌های خط‌دهنده‌ی فکری اعم از دولتی و غیر دولتی) نظر بسیاری از اهالی ادبیات را به خودشان جلب کنند. اما در این میان شاعران مستعدتر معمولا از این امکانات محروم هستند چون اصولا شعر در محرومیت شکل می‌گیرد. برای اطمینان می‌توان شعرهای جوامع جهان سوم را با شعرهای کشورهای پیش‌رفته مقایسه کرد و فهمید که شعر و رفاه کامل هیچ‌گاه با هم هم‌خوانی نداشته‌اند حتا سعدی با آن‌همه هوش و استعداد سیاسی اجتماعی می‌گوید: تو را که مالک دینار نیستی سعدی!  طریق نیست مگر زهد مالک دینار. به هر حال تاریخ ادبیات جهان تا حدی ثابت کرده است که شعر و حتا گسترده‌تر از آن، ادبیات معمولا از نبودن و نداشتن ناشی می‌شود. حالا این فقر می‌تواند فقط هم پولی نباشد عاطفی باشد یا هر چیزی  که شاعر بدون آن احساس نداشتن کند. طبقه مرفه اگرچه معمولا تولید کننده‌ی مایحتاج جامعه یا سرمایه گذار آن‌ هستند اما در ادبیات بیشتر مصرف کننده‌اند. ممکن است نمونه‌های بسیاری وجود داشته باشد که از طبقه مرفه کسانی شاعر شده‌اند اما اکثرا به دلیل احساس تفاوت با اطرافیان‌شان در این حیطه وارد می‌شوند یا حتا چه بسا به این معترض باشند که چرا رفاه فقط برای آن‌ها تعریف می‌شود و حتا آرزوی فقر نسبی داشته باشند. به عبارت دیگر شعر معمولا اگر از طبقه‌‌ی زیر متوسط بروز پیدا نکرده باشد دست کم از طبقه‌ی متوسط جامعه به وجود آمده. در هر صورت شاعری صفتی ذاتی‌ست که با مطالعه و جدیت، شدیدتر می‌شود و شاعر همواره با ذهنیات و بایدها و نبایدهای خودش درگیر است چه شعر بگوید و چه به خاطر برخی ملاحظات، مقطعی از زندگی یا چه بسا باقی زندگی‌اش را صرف امور معیشتی کند.
          * عنوان مطلب بر گرفته از این بیت انوری‌ست:
        زر بایدت انوری وگر نیست
        غم خور که همیشه رایگان است
        -------------------------------------------------------------------------------- این مطلب در ماهنامه گزارش شماره 236 اردیبهشت 91 منتشر شده است.

        --------------------------------------------------------------------------------

         برگرفته شده از وبلگ مریم جعفری آذرمانی http://iampoet.blogfa.com
         


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۵۹ در تاریخ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۷:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2