يکشنبه ۴ آذر
دنیا جای عجیبی است
ارسال شده توسط صدرالدین انصاری زاده در تاریخ : جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۸ ۰۴:۱۶
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۹ | نظرات : ۵
|
|
( پس از ساعت ملاقات ) عنوان بخشی است از مجموعه شعر ( پرانتزهای شکسته ) اثر حمیدرضا شکارسری. لازم به یادآروری است که ایشان مشهورترین و پرکارترین داور جشنواره های ادبی به ویژه در عرصه ی شعر مدرن، می باشند.
۱- ساعت ملاقات
تمام شده
و ساعت کار مسکن ها
شروع
۲-ساعت ملاقات
تمام شده
و گریه
از تختی به تخت بعد
سرایت می کند
۳-ساعت ملاقات
تمام شده
و تنها تجویز پزشکان فعلن
دستمال کاغذی ست
۹- ساعت ملاقات
تمام شده
لباس پرستاری که پیش از این
سفید بود مثل برف
ناگهان سپید است مثل کفن ...
( سه نقطه از خود شعر است )
۱۰-ساعت ملاقات
تمام شده
و هیچ دزدی سراغ این همه کمپوت
نخواهد آمد
۱۱- ساعت ملاقات
تمام شده
بعضی تخت ها تنها می شوند
بعضی تخت ها تنهاتر
۱۲-ساعت ملاقات
تمام شده
تخت خوشبخت ترین بیماران
خالی ست...
( سه نقطه از خود شعر است )
۱۳- ساعت ملاقات
تمام شده
ناگهان
ساعت ها بر دیوارها
به کما می روند
از سیزده اثر در این بخش، همان طور که ملاحظه می شود هشت اثر ذکر شد. جا دارد که برای احترام به خود و برای این که احساس نکنیم طبق عادت مرسوم فقط به صرف وقت گذرانی در حوزه ای از فرهنگ سرک می کشیم و می گذریم، کمی زمینه ی پیشروی خود و ادبیات را جدی بگیریم و منصفانه از خود بپرسیم در سطرهای مذکور، چه چیز ارزشمندی وجود دارد؟! کدام توانایی که از حیطه ی انسان معمولی و تازه کار بیرون باشد در این سطرها خودنمایی می کند؟!
چنانچه می دانیم نقطه ضعف کوشایان عرصه نقد و شعر ( یعنی افرادی که سابقه ی طولانی در سرودن شعر دارند و همزمان بررسی عوامل مختلف کمی و کیفی موثر در بیان شاعرانه را نیز تفحص می کنند ) این است که معمولا به تکنیک زدگی و دور شدن بیش از حد از سادگی ابتدایی شعر، دچار می شوند. البته همان طور که می دانیم این مسئله ای نیست که چندان گریزی از آن وجود داشته باشد. هر کوشش پی گیرانه ای، بازتابی در ذهن و جسم می گذارد ک لزوما همیشه مثبت نیست. با این وصف، عجیب که حتی مطالعه و سوادی که اغلب به شاعر سطرهای پیشین نسبت داده می شود نیز کوچک ترین تاثیری در سهل انگارانه و ابتدایی بودن کارهای ایشان نگذاشته است. شاید این مورد می تواند در جای خود موضوع خوبی برای بررسی روانشناسانه ی ذهنیت ناقدان ادبی داشته باشد. اما نکته ای که از دید ادبی اهمیت دارد این است که چگونه ممکن است آن همه واکاوی و دقت در شناخت ظرایف شعری هیچ تغییری در زبان ابتدایی یکی از فعال ترین و مشهورترین چهره های داروی معاصر ایجاد نکرده باشد؟! این تاکید بیش از حد بر ساده نمایی متن تا مرز بیان کاملا عادی، برای چیست؟! آیا واقعا خوانده ها و خوانده ها و تمرین و تکرارها و جستجوهایی در کار بوده است و این پدیده محصول نوعی روستایی نمایی تعمدی است؟! اگر چنین است باید از خود پرسید این روستایی نمایی سخاوتمندانه، کدام بخش یا مرحله یا سبک یا مکتب یا تکنیک یا ... از ادبیات جدی محسوب می شود؟!
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۲۱۴ در تاریخ جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۸ ۰۴:۱۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
اول اینکه با بت سازی از افرادی همچون جنابی که نوشته هاشون رو اوردین و سایر افراد در جایگاه و تجربه ایشان در هر زمینه ای مخالفم و اینکه نقد و ایرادی بر ایشان وارد نیست و هر چه بنویسند و بگویند حجت هستش اتفاقا باید موشکافانه تر و دقیق تر بهشون نقد وارد بشه به خاطر همون تجربه و سابقه کاری که گفتین
نکته دوم اینکه از نظر من ارتباطی نداره چه ایشون چه هر شخصه دیگه ای چون داور خیلی از جشنواره های ادبی هستن حتما باید اثار خودشون هم خیلی سطح بالا باشه و حالا به قول شما چون اینطور نیست پس چرا انقدر داوری بهشون میدن!
درک شعر و هنر با پیاده کردن اون دو مقوله کاملا جدا هستن شما شاید خیلی خوب شعر بنویسی ولی نتونی درباره شعر دیگران نظرات مثبتی بدی و اینکه بگیم چون فلان شخص شعر های خیلی خوبی داره حتما نظرش نافذ تر هست تاثیر گذار هست قطعا ولی نه در اون حد که بشه نظر قطعی دربارش ساده بشه
مورد بعد اینکه لزوما با تجربه شدن دلیل بر این نیست که حتما به طور مداوم باید پیشرفت حاصل بشه و به فرض مثال اگه یکی بیست ساله شعر میگه باید از یه کسی که تازه شروع کرده به نوشتن بهتر باشه. یه وقتی هست میبینی اون شخص تازه کار یه استعداد و نبوغ ذاتی داره که در اون فرد با تجربه نیست و تازه کشف شده و شعرش از اون فراد با تجربه قوی تر میشه.یه حالت دیگه اینه که معدود افرادی هستن که در اویل کارشون اثری خلق میکنن که به قدری درخشانه دیگه هیچوقت نمیتونن مثل اون بسازن و هر اثری هرچند خوب و قابل قبول ارائه بدن با اون کاره شاخصشون مقایسه میشه مثل نابغه سینما اورسن ولز گه فیلمی که در جوانی ساخت یکی از بهترین فیلم های تاریخ شد و هیچوقت دیگه تو فیلم های بعدیش نزدیکش هم نشد.
و حالت دیگش که تو جامعه الانه ما خیلی میشه نمونش رو دید اینه که بزرگای هنر ما که یه زمون اثار قابل قبولی داشتن شروع میکنن به خلق اثاری ضعیف و سطح پایین و یه عقبگرده کامل انجام میدن و متاسفانه اصرارم دارن که حتما پشت سر هم کار کنند.
و در اخر درباره نظر شما برای نوشته های این دوستمون
کلا این دست مطالبی که روی کاغذ میاد(نوشته های اقای شکار سری) رو نه میپسندم نه قبول دارم نه دارای ارزش ادبی میدونم و شاعرانگی ولی اینکه شما خیلی دیگه سطح کارهاشون رو تنزل یافته تلقی کردین .من زیاد مطالعه ندارم در باب این نوشته ها ولی ساده بودنشون در سطح یه فرد مبتدی رو هم قبول ندارم و اگر نگم اثر های فوق العاده ای هستند استاندارد و قابل قبول هستن و لحظات خوبی درشون خلق شده
به طور مثال اثر شماره نه رو فاقد معنا و مفهوم میدونم و صرفا یه بازی با کلمات
یا شماره سیزده کاملا ساده و دم دستی
شماره ده هم همینطور
در ضمن از نظر من سادگی لزوما چیزه بدی نیست به لحاظی اینکه اثر عمق داشته باشه و فرد رو به تفکر وا داره
از یه جهتم سادگی این نوشته ها رو یه دلیلش رو کوتاه بودن اثار میدونم و فکر نمیکنم با این تعداد کلمات بشه یه شاهکار خلق کرد ممنون میشم ازتون اگه نمونه ای دارین که خودتون پسندیدین در همین حدود کلمات قرار بدین استفاده کنیم
در پایان هم دوتا اثر کوتاه قرار میدم امیدوارم بپسندین
هرکس قلاب دارد،کرم دارد
قلابش را نه برای صید ماهی که برای دریا انداخته بود.، برای همین هرشب دست خالی به خانه بر میگشت
سپاس