یکی از مشکلاتی که در دانشگاه ها و مراکز ادبی در مورد نقد "Recension, Rezension "، نقدِ نقد " Metarecension, Metarezension"، انتقاد " Critique, Kritik" و انتقاد از انتقاد " Metacritique, Metakritik"موجود است ، آن عدم وجود مرزبندی شفاف مابین "نقد" و "انتقاد" است .
این عدم شفافیت فقط مختص ایران و کشورهای عربی زبان نیست که در آنجا نقد و انتقاد از یک ریشه اشتقاق یافته اند ، بلکه در کشورهای اروپای غربی با وجود استفاده از واژه های متفاوت برای هر دو همین مشکل عدم فرقگذاری نیز در مطبوعات و رسانه ها موجود است.
ما در علوم طبیفی نقد نداریم ولی برای تنظیم، تصحیح و ژرف سازی شناختهای علمی ـ تجربیمان از "انتقاد"، "انتقاد از خود" و "انتقاد از انتقاد" استفاده می کنیم تا در اغلاط علمی خودی و دیگران غریق نشویم.
قبل از این که ما آزمایشی را شروع بکنیم، اول ضریب خطای دستگاههائی را محاسبه میکنیم که از آنها برای آزمایش استفاده خواهیم کرد. از آنجائی دستگاه های آزمایشی در ضمن تولید و برنامه ریزی ضریب خطائی را محتوی هستند که آن "خطای افقی" نامیده میشود. در آخر آزمایش برای رسیدن به یک نتیجه از قبل تعیین شده بایستی ضریب خطای دستگاههای مختلف را در آن رابطه دخالت داده و به یک نتیجه تصحیح شده برسیم. برای تضمین نتیجه آزمایش، آن را دوباره تکرار میکنیم.
ما در علوم اجتماعی، سیاسی و انسانی هم نقد نداریم. بلکه 11 تا متدهای مختلف برای ارزیابی داریم فقط در چهارچوب ضوابط آنها می مانیم و اگر انتقادی هم انجام بگیرد، خارج از ضوابط نمی تواند باشد ولی "انحراف از ضوابط از قبل تعیین شده هر متدی" قابل انتقاد در درون خودش است.
به طور مثال در علم سیاست جهانی ـ غربی، 53 تا تئوری در مورد دموکراسی موجودند که فقط به صورت مکتبی کار می کنند و ضوابط اعتبار آنها فقط درون مکتبی است و همه این مکاتب هم نقاط مشترک مردمی ندارند و از حاکمیت سرمایه دار .
در واقع دموکراسی در این مکاتب با مردم سالاری واقعی هیج رابطه ای ندارد و علاوه براین واژه "حاکمیت مردمی" کلئیس تنس از یونان باستان 2525 سال پیش، در این 53 تا مکتب به منزله یک "ایده خطرناک" برای جوامع سرمایه داری مردود شناخته میشود. از آنجائی که مکتبی مکاتب دیگری را به رسمت نمی شناسد و مابین آنها نقاط مشترک در تعریف و تضمین مردم سالاری دروغین سرمایه داری هم موجود نیست. بنابراین، آدم نمی تواند تحت این شرایط از سیاست هم به منزله "علم" نام ببرد.
اما، موضوعاتی که بیشتر مورد نقد (بررسی بکر) و انتقاد قرار میگیرند، مختض ادبیات (کتابهای ادبی، شعر، داستان، رمان، نول، افسانه، و غیره ) هستند.
در زبان عربی مابین نقد و انتقاد مرزبندی از بین رفته است زیرا که از نظر اتیمولوژی از یک ریشه هستند و این مشکل سوء تفاهم در زبان فارسی هم موجود است.
ولی نقد (Recension, Rezension) به این معنی است که نقد کننده چیزی را از متن کم و یا به آن اضافه نمی کند. قاعده مرسوم علمی طوری است فرد نقد کننده، شعر یا نوشته را آن طوری که هست، تحلیل میکند بدون آن که نظر شخصی خودش را بیان بکند (بیطرفی در نقد).
نقد دارای قانومندی تعریف شده ویژه ای است که خودش را با موضوعات زیر مشغول می کند: ناریخجه شعر، مختصات زمانی ـ مکانی آن، زبان شاعر، سبک شعری، محتوای شعر، اهمیت اجتماعی مضمون شعری، خصوصیات ویژه شعر شاعر، تشریح انسجام درونی شعر که به شعر شکل می دهد و واحد دیالکتیکی را به وجود میاورد. بنابراین برای نقد کردن یک انسجام شعری لازم است تا نقد کننده بتواند یک کلیتی را در مورد شعر به خواننده انتقال بدهد، بدون آن که از شعر و شاعر انتقاد بکند.
حالا توضیح میدهم که انتقاد چیست؟ انتقاد از ریشه سانسکریت (Kr) به معنای تولید نسل کردن، تولید کردن، ساختن، آفریدن، خلق کردن میباشد و واژه انتقاد (Kritik, Critique) به معنی روشخلاقیت و کارآئی است.
بنابراین در زبان فارسی کار (kar) و کارآئی (Kara‘ij) ، ، کردار (krdar, Kerdar) در زبانها هند و اروپائی کارآئی (creativity) و حتی کلمه کریست (Christ, Krist) از همین ریشه سانسکریت به معنای خلق کننده هستند.
بنابراین انتقاد به منزله روش تحلیل خلاقیت لازم است تا این که انتقاد کننده یک اثر و یا شعر بتواند یک اثر را همه جانبه مورد انتقاد قرار بدهد، نوسانات، لغزشهای علمی و اغلاط آن را تصحیح بکند تا ما بتوانیم از طریق انتقاد شناختهای علمی خودمان را تنطیف، تصحیح و تنطیم بکنیم زیرا که ما در همه علوم و در همه کتابهای علمی در اغلاط خودمان و دیگران داریم غرق میشویم. از این جهت انتقاد نجات غریق زبان، منطق زبان، فکر و منطق فکری (منطق صوری و دیالکتیک)و شناختهای تجربی ـ علمی و تئوریهای علمی و غیره میباشد.
از این جهت، من سعی میکنم یک اثر را در کلیه مناسبات تاریخی، جهان بینانه، اجتماعی، سیاسی، پداگوژیکی، روان شناسایانه و غیره تجزیه و تحلیل بکنم. از آنجائی انتقاد جنبه شخصی ندارد و مدام در پروسه های تکوین اجتماعی گره خورده است، وجودش برای شکوفائی شخصیت هر فردی لازم است زیرا که همه چیز را همگان دانند و جامعه یک دانشگاه بسیار بزرگی است که در گوشه و کنارش هزاران موضوعات مهم هستند که می توانند به زندگی مان کیفیات بیشماری را ببخشند.
با ارادت و سپاس فراوان از خوانندگان محترم
سپاس از نکات ارزشمندتان