....به محمدرضا لطفی
/
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
/
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
/
صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
/
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
/
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
/
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم
/
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم
/
بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
ه.ا.سایه
کلن آلمان17ژانویه 1997
پ.ن: عده ای از دوستان در نشر قبلی سایه خوانی گمان کرده بودند استاد ابتهاج به رحمت خدا رفته اند.ایشان اکنون در سن نود و یک سالگی در صحت کاملند.و هرسال ششم اسفند ماه،ساگلرد زمینی شدن سایه بار دیگر گرامی داشته میشود.
امید که باشد و بسراید سایه ی عزیز.
درودبرادرخوبم