به نام آنکه فکرت آموخت
با درودی دوباره :
پس از مدتی ، در تیر ماه 94 با این بیت خودم را دوباره در جمع یاران شعر ناب دیدم :
یادم کنند یاران ، در شعر ناب زیرا
تنها زدیده رفتم ، اما نرفتم از دل
و به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و برپایی کارگاه " شب قدر " با همت جناب آصف :
ماه رمضان کشته شد آن اسوهء رحمت
ما تشنه لب و غم زده در سوک نشستیم
بر فکری و آصف تو بگو ، دستمریزاد
با کار ِ شما بود ، که در سوک نشستِیـم
و:
گرسنه هستی و تشنه کنون در این لحظات
خدا کند که بدانی ، چه حکمتی ست در آن
و
هرکسی فریاد رس شد ، بی کسی را عاقبت
حق به فریادش رسد بی شک به وقتِ بی کسی
در یکی از کارگاها جناب " چنارانی " فرموده بودند :
چنان گردیده پنچل ، چرخ آرزوهایم
که هیچ آپاراتی ، علاج ِ آن نتواند
و جواب من :
ضمیرا ، گر بیایی اصفهان ، آنی
شود مانند اول ، آک ،چرخ آرزوهایت
و در جواب شعر زیبای " نجابت " استاد بزرگوار جناب آقای فکری گفتم :
ترا گوشه باغ و عطر خوش دستمالی
گرفتار ِ رفتارو گفتار ِ نیکو خصالی
رَوَم سوی دیوار باغی که فکری کشیده
یکی تیر ِ خورده به قلبی ز هر کینه خالی
و تا بخشی دیگر یا حق ...