يکشنبه ۲۷ آبان
خودكار
ارسال شده توسط الياس خمسه(بيخيال) در تاریخ : دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۰۴ | نظرات : ۵
|
|
-من بميمرم خودت مى فهمى دارى چى ميگى؟
-آره كه ميفهمم..از فهميدن زيادن كه اينجام..اگه منم مثل داداشى..مى زدم به بيخيالى..وضعواوضام بهتر بود..لااقل ننه..اينهمه جزه موره نميكرد..پسرم فلان ..
پسرم بيسار..
اصن تو خودت مگه نمى گفتى بلاخره همه بايد بفهمن كه نميفهمن..يه عمره سركارن..تهش هيچى نيست..
الكى دارن به درو ديوار ميزنن..خودت نميگفتى اينا با نفهميدن حال ميكنن..هزار جور بازى درميارن كه بگن فهميدن..ولى باز پاش بيفته..دارن از اينو اون مايه ميزارن..همون اينواونم..گيروگور داره كارشون..
-حالا بعد از اينهمه سال ياد درى ورياى من اوفتادى كه چى بشه؟
-نميدونم..دست خودم نيست..تا ميام يه راه فرار پيدا كنم..گيرميكنم..خاصيت آدميزاده..حرف حساب جواب نداره..
چن روز پيش..تومسجد.. گندى زدم اساسى..
آشيخ ميرمرشد رو منبر موعظه ميكرد..با آبوتاب..
انگارى هفت جدش..شوفرخط برزخن..
تا رسيد به آتيش جهنم..يه دفعه..پايه منبر شكست..
منم داد زدم:
اى به جهنم..كه جهنم به پاست..
فعلاً مثل اينكه هيزم كم اومده..پاشو آشيخ..تاخودت نبردن..
حاج يونس..تا ته بازارچه..ازبالا پسى..ازپايين اردنگى حوالم ميكرد نامرد..
مگه ناحساب گفتم..چطور وقتى صحبت بهشت ميشه..همه دهنشون باز ميمونه..آب دهن قورت ميدن
از ذوق بركات بهشت..
بعد تا ميرسه به جهنم..همه ياد تجديدوضو ميوفتن..
اصن آب من با اين جماعت تو هـيچ جوبى نميره..
ميدونى چرا؟
دين موسى اگه..همه گيربود..كه عيسايى دركار نبود..
مگه خدا قربونش برم..فراموشى داره..هى يادش بره..
هى كاملش كنه..
تازه يادمه..ته كوچه ذغالى..يه سيدى بود..ادعاى امامت ميكرد طفلكى.. ميگفت..من كامل كننده دينم..
گرفتن بردنش..
اون با اون..اونيش..طرفدار داشت..
واى به حال ما..كه رنگ به رنگ..دين عوض ميكنيم..
با يه نيمچه معجزه..
-تو اينهمه چرتوپرتو از كجات درميارى؟
-اينا منطق من درآورديه..خودش درمياد..
چى شد؟
ميبينم كه تو هم كم اوردى..توبه نامه مينويسى..
من كارى به اين حرفا ندارم..اين جماعت عوام الناس.. پشت در پشت هاجو واجن..
هفت شبانه روز..واسه يه عروسى پيزورى..بزنوبكوب راه ميدازن..اما از وصلت انديشه ناب..گريزونن..
راه نميدن تو خودشون..جور ديگه فكر كردنو..
هنوز با خودارضايى تحجر..ارضاء ميشن..
اونوقت گناهم كه نيست..اينجور با افكار پوسيده ور رفتن..چون سن بالا حجاب واجب نيست..
همش ميشه ذخيره آخرت..
-بخدا كلت بو قورمه سبزى ميده..
-شايدم كلمو..خرگاز گرفته..چون خر..قند دوس داره..
****
-هنوز داره با خودش حرف ميزنه؟خراب كارى كه نكرده؟
-نه دكتر..بى آزاره..با خودكارش حرف ميزنه..
-فعلاً تو بخش نبريدش..اذيتش ميكنن..
فقط اگه شد..خودكارشو بگيريد..
****
فرداصبح..يه جوون..مثل سنگ..بى حركت..
نشسته تو حياط امين آباد..
تو مشتش..در يه خودكاره..كه محكم نگهش داشته بود..
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۵۸۲ در تاریخ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
بسیارزیبا بود